مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 9795
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 4
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 142
بازدید سال : 897
بازدید کلی : 9795
سکولاردرتضادبامهدویت

«تفکر سکولار» در تضاد با «تفکر مهدوی»

شایع ترین تعریف در مفهوم سکولاریسم، جدایی دین از سیاست است. اما تعریف دقیق سکولاریسم را می توان این گونه بیان کرد: «نوعی طرز تفکر نسبت به حقایق هستی براساس یافته های «مادی دنیوی» بدون تکیه یا مبنا قراردادن راهکارهای دینی و معنوی.»[1] چند کلیدواژه در تفکر سکولاریسم وجود دارد، از آن جمله است؛ علم باوری، عقل بسندگی، شکاکیت معرفتی.

در حصار دیوار دنیا، یا در آسمان بی انتهای ایمان

 

تعداد بازدید از این مطلب: 53
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ویژگیهای رجعت



رجعت ويژگي هاي مختلفي دارد که در روايات به آنها تصريح شده است و ما در اينجا آنها را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم.

1- قطعيت

امور آينده بر دو دسته اند: برخي از آنها وعده است و برخي ديگر نشانه. نشانه ها قابل تغييرند و احتمال عدم تحقق آنها وجود دارد، امّا وعده هاي الهي تخلف ناپذيرند و قطعاً تحقق مي يابند چه اينکه قرآن مي فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ).(1) حال اگر وعده اي مقدمه لازمي داشته باشد که بدون آن نتواند تحقق يابد، آن مقدمه هم قطعي خواهد بود. نظير اينکه مقدمه قيامت، تعلق روح انسان ها به جسم آنان است تا در پرتو اين تعلق به پا خيزند.
اکنون بايد به اين موضوع بپردازيم که آيارجعت مانند قيامت و ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) يک وعده الهي مي باشد و يا مقدمه يک وعده الهي است که تخلف ناپذير باشد و يا نشانه اي از نشانه هاي عصر ظهور و قيامت مي باشد که تغيير پذيرباشد؟
و پاسخ آن اين است که رجعت هم وعده الهي و هم مقدمه لازم براي يکي از وعده هاي خداوند است. امّا درباره ي وعده بودن آن به يک آيه و روايت اشاره مي کنيم. قرآن کريم مي فرمايد:
و روزي که ما از هر امتي گروهي از کساني که آيات ما را تکذيب کردند بر مي انگيزيم و آنها نگهداشته مي شوند.(2)
و امام صادق (عليه السلام) فرمود:
وَاللهِ لا تَذهَبُ الأيَامُ و اللّياليُ حتّي يُحيِيَ اللهُ المَوتي و يُميتَ الأحياءَ، و يَرُدَّ اللهُ الحَقَّ إلي أهلِهِ و يُقِيمَ دينَهُ الّذِي ارتَضاهُ لِنَفسِه و نَبِيِّهِ، فَأَبشِروا، ثُمَّ أبشِرُوا. فَوَ اللهِ ما الحَقُّ إلاّ في أيدِيکُم.(3)
به خدا قسم روزها و شب ها به پايان نمي رسد تا اينکه خداوند مردگان را زنده کند و زنده ها را بميراند و خداوند حقّ را به اهلش بازگرداند و ديني را که مورد رضايت خود و رسولش مي باشد به پا دارد. پس بشارت باد بر شما و بشارت باد بر شما. به خدا قسم که حقّ جز در دست هاي شما نمي باشد.
رجعت مقدمه لازم حاکميت جهاني مؤمنان و پيروزي انبياء (عليه السلام) نيز مي باشد. قرآن کريم مي فرمايد:
خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده وعده داده است که آنان را به طور قطع حاکم روي زمين قرار دهد.(4)
و در آيه ديگري مي فرمايد:
همانا ما فرستادگان خود و کساني که ايمان آورده اند را در زندگي دنيا و روزي که شاهدان به پا مي خيزند ياري مي کنيم.(5)
تحقق وعده حاکميت مؤمنان و پيروزي انبياء (عليه السلام) نيازمند بازگشت آنها به دنياست؛ بنابراين رجعت مقدمه قطعي اين دو وعده الهي است و مقدمه وعده هاي قطعي هم قطعي خواهد بود.

2- محدوديت

ويژگي ديگر رجعت، محدوديت رجعت کنندگان است. تنها کساني باز مي گردند که به ايمان خالص و يا شرک خالص رسيده باشند. بنابراين مؤمنان و کفار متوسط که اکثريت اهل کفر و ايمان را تشکيل مي دهند باز نخواهند گشت. البته همان گونه که در فصل دوم گذشت کافراني که با عذاب الهي از دنيا رفتند اگر چه کفر آنها خالص بوده است چون طعم تلخ عذاب را در دنيا چشيده اند آنها هم باز نخواهند گشت. امّا دليل محدوديت بازگشت کنندگان رواياتي است که در اين باره وارد شده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
إنَّ الرَّجعَةَ لَيسَت بِعامَّةٍ وَ هِيَ خاصَّةُ لايَرجِعُ إلاّ مَن مَحَضَ الايمانَ مَحضاً او مَحَضَ الشِّرکَ مَحضاً.(6)
رجعت عموميت ندارد و خاص مي باشد. کسي به دنيا باز نمي گردد مگر اينکه ايمان يا شرک خود را خالص کرده باشد.
شيخ مفيد در تفسير ايمان و کفر خالص رجعت کنندگان آورده است:
«رجعت کنندگان به دنيا دو دسته اند: يک گروه، کساني هستند که از درجه ي بالاي ايمان برخوردارند و اعمال خير آنها بسيار است و با پرهيز از گناهان بزرگ از دنيا رفته اند. پس خداوند دولت حقّ را به آنها نشان مي دهد و با آن عزيزشان مي گرداند و آنچه از دنيا آرزو مي کردند به آنها عطا مي کند. گروه ديگر کساني هستند که به نهايت فساد رسيدند و تا آخرين حدّ، با اهل حقّ مخالفت کردند و ستم آنان به دوستان خدا زياد بود و مرتکب گناهان مي گرديدند.»(7)

3- اختيار

بازگشت مؤمنان به دنيا يک امر اختياري است؛ زيرا رجعت يک لطف الهي مي باشد که خداوند به دارندگان ايمان هاي خالص اختصاص مي دهد و پذيرش لطف، اجباري نيست. از اين رو رجعت با پيشنهاد فرشتگان صورت مي گيرد و مؤمن در اجابت اين دعوت مختار است.
مفضل بن عمر گويد:
ذَکَرنَا القائمَ (عليه السلام) وَ مَن ماتَ مِن أصحابِنا يَنتَظِرُهُ. فقالَ لَنا ابوعبدالله (عليه السلام): اذا قامَ اُتِيَ المُؤمِنُ في قَبرِهِ فَيُقالُ لَهُ: يا هذا إنَّه قد ظَهَرَ صاحِبُک؛ فَإن تَشَأ اَن تَلحَقَ بِهِ فَالحَق، وَ إن تَشَأ أن تُقِيمَ فِي کَرامَةِ رَبَّکَ فَأ َقِم.(8)
(درمحضر امام صادق (عليه السلام) درباره ي قائم (عليه السلام) و کسي که در انتظار او مي باشد و از دنيا مي رود سخن به ميان مي آورديم، حضرت فرمود: وقتي قائم قيام کند در قبر مؤمن به او گفته مي شود: سرور تو ظهور کرده است اگر مي خواهي به او بپيوندي، بپيوند و اگر هم ميخواهي در کرامت پروردگارت بماني بمان.
اگر چه رجعت اختياري است امّا به نظر مي رسد کسي نباشد که به اين دعوت کريمانه پاسخ مثبت ندهد و براي مشارکت در حاکميت بر زمين و بر پايي دين خدا در جهان، لبيک اجابت سر ندهد، چرا که اين دعوت بر اساس يک وعده الهي ديرينه است که يکي از بزرگ ترين و مقدّس ترين آرزوهاي مؤمنان را تشکيل مي دهد. از اين رو تمام انبياء رجعت مي کنند چنان که بحث آن خواهد آمد و مؤمنان هم مي آيند امّا آمدني که بر سه اصل: لطف، عزّت و اختيار استوار است.
امّا آمدن کفار بر سه اصل تعذيب، ذلت و اجبار است. آنها خود نمي آيند بلکه آنان را از سر اکراه مي آورند تا به برخي از عواقب اعمال دنيوي خود برسانند و کسي توان سرپيچي ندارد. آنها مي آيند تا به خاطر حقوقي که از خدا و مردم ضايع کرده اند مؤاخذه شوند و اين آمدن اجباري است.

4- فراگيري

يکي از مسائل اختلافي رجعت به محدوديت مؤمنان به امّت اسلامي يا فراگيري آنها در همه امّت ها مربوط مي گردد.
شيخ مفيد رجعت را تنها به امّت اسلامي مربوط دانسته و مي نويسد: ان الله تعالي يحيي قوما من امة محمّد بعد موتهم قبل يوم القيامة.(9)
همانا خداوند گروهي از امّت محمّد (صلي الله عليه و آله) را پس از مرگشان و پيش از روز قيامت بر مي انگيزد.
و در جاي ديگر مي نويسد:
ألرَّجعَةُ إنَّما لمُمحِضِي الإيمانِ من اهلِ المِلَّةِ، و لِمُمحِضي النَّفاقِ مِنهُم دونَ مَن سَلَفَ مِنَ الاُمَمِ الخالِيَةِ.(10)
رجعت همانا براي مؤمنان خالص و منافقان خالص از ملّت اسلام خواهد بود نه کساني که از امّت هاي گذشته بودند.
امّا شيخ طوسي رجعت را شامل همه امّت ها دانسته و مي نويسد:
يرجع نبينا و ائمتنا المعصومون في زمان المهدي (عليه السلام) مع جماعة من الامم السابقة و اللاحقة.(11)
پيامبر و امامان معصوم ما با گروهي از امّت هاي گذشته و آينده در زمان مهدي (عليه السلام) بازخواهند گشت.
اکنون بايد بررسي کنيم که آيا دليل قابل قبولي وجود دارد که رجعت به امّت اسلامي محدود گردد؟ بدون شک دليل معتبر و روشني نداريم که چنين دلالتي داشته باشد. آنچه مي تواند به اثبات اين محدوديت مربوط گردد رواياتي است که به امّت اسلامي يا شخصيت هاي مسلمانان اشاره دارند. امّا اين روايات هم محدوديت در رجعت را اثبات نمي کنند و ما براي روشن شدن ميزان دلالت آنها دو روايت را مورد بررسي قرار مي دهيم.
از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
ما فِي هذِهِ الاُمَّةِ أحَدُ بَرُّ وَ لا فاجِرُ إلاّ وَ يَنشَرُ.(12)
هيچ فرد خوب و تبهکاري از اين امّت نيست مگر اينکه زنده مي شود.
و امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: اي مفضل تو و چهل و چهار مرد، همراه قائم بر انگيخته مي شويد.(13)
امّا اين گونه روايات تنها به دنبال بيان رجعت عدّه اي از امّت اسلامي و برخي از شخصيت هاي مسلمان مي باشد و هرگز بازگشتِ چهره هاي امّت هاي گذشته را که داراي ايمان يا کفرخالص بوده اند نفي نمي کنند و به تعبير مشهور «اثبات شيء نفي ما عدي نمي کند». اين روايات نسبت به بازگشت امّت هاي پيشين ساکتند و بنابراين ما دليلي بر محدوديت رجعت به امّت اسلامي نداريم و قيد «من اهل الملة» را که شيخ مفيد بيان فرموده است وجهي ندارد. از اين رو اگر دليلي بر رجعت امّت هاي پيشين اقامه شود رجعت آنها به اثبات مي رسد.
امّا دلايل بازگشت امّت هاي گذشته سه دسته از آيات و روايات هستند: 1- روايات بازگشت پيامبران 2- روايات بازگشت مؤمنان امّت هاي پيشين 3- آيات و روايات مطلقي که همه امّت ها را در بر مي گيرند.
امّا به گروه اوّل روايات يعني بازگشت انبياء که در فصل هاي مختلف از جمله فصل نهم و دهم اين کتاب نقل شده اند استدلال نمي کنيم؛ زيرا اين نکته مطرح است که شايد بازگشت پيامبران به خاطر پيامبري آنها باشد و نه اينکه از امّت هاي پيشين هستند.
امّا آنچه به بازگشت مؤمنان امّت هاي گذشته مربوط مي شود تنها روايت مشهور مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) است که مي فرمايد:
يَخرُجُ مَعَ القائِم (عليه السلام) مِن ظَهرِ الکُوفَةِ سَبعَ و عِشرونَ رَجُلاً: خَمسَةَ عَشَرَ مِن قَومِ مُوسي (عليه السلام) الَّذينَ کانُوا يَهدُونَ بِالحَقّ ِ وَ بِهِ يَعدِلُونَ.(14)
وَسَبعَةُ مِن أهلِ الکَهفِ وَ يوشَعُ بنُ نونٍ وَ سلمانُ و ابودجّانَةِ الاَنصاري و المِقدادُ و مالِکُ الاشترِ، فيکُونونَ بَينَ يَدَيهِ أنصاراً و حُکَاماً.(15)
بيست و هفت نفر از پشت کوفه با قائم (عليه السلام) خروج مي کنند: پانزده نفر از قوم موسي (عليه السلام) هستند، آنان که به حقّ هدايت مي کردند و به حقّ و عدالت حکم مي کردند.
و هفت نفر از اصحاب کهف مي باشند و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه و مقداد و مالک اشتر؛ آنها نزد او حضور دارند و همگي از ياران و حاکمانند.
امّا گروه سوم روايات، گسترده ترين دليل رجعت براي امّت هاي پيشين اند که بهترين دلايل آن نيز به شمار مي روند و برخي از آيات قرآن که اصل رجعت را به وسيله آنها اثبات کرديم از چنين اطلاقي برخوردارند و ما در اين بحث به يک آيه و دو روايت اشاره مي کنيم.
قرآن کريم مي فرمايد:
(وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُکَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ‌) (16)
و روزي که ما از هر امتي گروهي از کساني که آيات ما را تکذيب مي کردند بر مي انگيزيم و آن ها (براي سؤال) نگهداشته مي شوند.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيه آورده است.
الحشر ليس مقصوراً علي الامة الاسلامية بل افواج من امم شتي.(17)
رجعت به امّت اسلامي محدود نيست بلکه گروه هايي از امّت هاي مختلف باز مي گردند.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
کُلُّ قَريَةٍ أهلَکَ الله ُ أَهلَها بِالعَذابِ لايَرجِعُونَ فِي الرَّجعةِ وَ امّا فِي القيامَةِ فَيَرجِعُونَ. أمَا غَيرُهُم مِمَّن لَم يَهلِکُوا بِالعَذابِ و مَحَضُوا الکُفرَ مَحضاً يَرجعُونَ.(18)
هر شهر و آبادي که خداوند ساکنان آن را با عذاب به هلاکت رساند در رجعت باز نمي گردند امّا در قيامت باز خواهند گشت ولي کساني که با عذاب الهي به هلاکت نرسيده باشند و کفر خود را خالص کرده باشند بازمي گردند.
و در حديث ديگري فرمود:
إنَّ الرَّجعَةَ لَيسَت بِعامَّةٍ وَ هِيَ خاصَّةُ، لايَرجِعُ إلاّ مَن مَحَضَ الايمانَ مَحضاً أو مَحَضَ الشّرِکَ مَحضاً.(19)
رجعت عموميت ندارد و خاص مي باشد. کسي به دنيا بازنمي گردد مگر اينکه ايمان يا شرک خود را خالص کرده باشد.
آيه و رواياتي که بيان گرديد مطلقند و دليلي نداريم که اطلاقِ آنها را قيد زند؛ بنابراين، رجعت به همه امّت ها تعلق دارد و تفاوتي نيست که از امّت اسلامي بوده و يا از امّت هاي پيشين باشند.

زمان رجعت

زمان رجعت از اسرار الهي است و جز خداي متعال کسي از آن آگاهي ندارد؛ همان گونه که زمان ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و روز پاياني عالم و برپايي قيامت از اسرار خداوند هستند و تا تحقق نيابند زمان آنها براي ما معلوم نخواهد شد. شايد سِرّ مجهول بودن آن هم اين باشد که رجعت از علايم قيامت است و ميان آن و بر پايي قيامت چندان فاصله اي نيست و از آنجا که زمان برپايي قيامت نامعلوم است حوادث مقدماتي آن هم بايد مجهول بمانند تا اين سر الهي محفوظ بماند. علي بن ابراهيم قمي مي نويسد: فَلَمّا أخبَرَهُم رَسُولُ اللهِ ما يکُونُ مِنَ الرَّجعَةِ قالوا: مَتي يَکُونُ هذا؟ قالَ اللهُ: «قُل - يا مُحَمَّدُ - إن اَدري أقَريبٌ ما تُوعَدونَ أم يَجعَلُ لَهُ رَبّي أمَداً».(20)(21)
وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مردم را از رجعت آگاه کرد پرسيدند در چه زماني رخ مي دهد؟ خداوند به رسولش فرمود: بگو -اي محمّد- نمي دانم آنچه به شما وعده داده شده نزديک است يا آنکه پروردگارم مدتي براي آن قرار داده است.

ظرف زماني رجعت

رجعت در عصر ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و يا کمي زودتر از آن خواهد بود. شيخ مفيد رجعت را از علايمي دانسته است که پيش از ظهور تحقيق مي يابد چنان که مي نويسد:
«اخباري درباره علايم زمان قيام مهدي (عليه السلام) و حوادثي که پيش از قيام او و نشانه ها و دلالت هاي ظهورش مي باشد وارد شده است. از جمله ي آنها خروج سفياني... و مردگاني است که در قبرها زنده مي شوند و به دنيا باز مي گردند و يکديگر را شناخته و زيارت مي کنند... در اين هنگام، از ظهور او در مکّه آگاه مي شوند، پس براي ياري آن حضرت به سوي او حرکت مي کنند، چنان که اخباري در اين باره وارد شده است و ما بنابر آنچه در اصول (معتبر شيعه) آمده است آنها را بيان کرديم.»(22)
علائمي را که شيخ مفيد بيان کرده است بزرگان ديگري نظير فتال نيشابوري،(23) علامه حلي، (24) ابوالحسن اربلي، (25) و شيخ طبرسي(26) به همان صورت بيان کرده اند.
آنچه را شيخ مفيد بيان کرده است برگرفته از رواياتي مي باشد که نزد او و در اصول معتبر (27) شيعه بوده است و اکنون برخي از آنها در دست ما نيست از اين رو با اعتماد بر شيخ مفيد، روايت بودن آنها را مي پذيريم. اگر چه اين نکته هم مطرح است که سيّد مرتضي که معاصر شيخ مفيد بوده است تحقق رجعت را در عصر ظهور دانسته و آن را از علايم ظهور معرفي نکرده است. چنان که مي نويسد:
اعلم أنّ الّذي تذهب الشيعة الامامية اليه أنّ الله تعالي يعيد عند ظهور امام الزمان، المهدي عجل الله تعالي فرجه قوماً ممن کان قد تقدم موته من شيعته...(28)
بدان آنچه را که شيعه به آن اعتقاد دارد اين است که خداي تعالي به هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه گروهي از شيعيان را که پيش از ظهور او مرده اند به دنيا باز مي گرداند...
اگرچه تفاوت چشمگيري در فاصله زماني پيش از ظهور و عصر ظهور براي تحقق رجعت وجود دارند امّا آنچه از روايات به ذهن تبادر مي کند وقوع آن همزمان با عصر ظهور است و رواياتي هم در اين باره وارد شده است.
مفضل بن عمر گويد: (در محضر امام صادق (عليه السلام)) درباره ي قائم (عليه السلام) و کسي که در انتظار او مي باشد و از دنيا مي رود سخن به ميان آورديم، حضرت فرمود: وقتي قائم قيام کند در قبر مؤمن به او گفته مي شود: سرور تو ظهور کرده است اگر مي خواهي به او بپيوندي بپيوند و اگر هم مي خواهي در کرامت پروردگارت بماني بمان.(29)
و امام باقر (عليه السلام) فرمود:
لَو قَد خَرَجَ قائم اَلِ مُحمّدٍ لَنصَرَهُ اللهُ بالملائکَةِ وَ أوَلُ مَن يَتبَعُهُ محمّدٌ و عَلِيُّ الثّاني.(30)
اگر قائم آل محمّد قيام کند خداوند او را با فرشته ها ياري مي کند و اولين کسي که از پي او مي آيد محمّد و دومين نفر علي است.

مدت رجعت

آنچه از ادله ي رجعت به ذهن تبادر مي کند بازگشت همزمان همه رجعت کنندگان است؛ و همچنين آنچه از آيات و روايات و اجماع به ذهن سبقت مي جويد يک بار رجعت کردن است چه اينکه در معناي لغوي رجعت هم بيان گرديد که رجعت به معناي يک بار بازگشتن است. بنابراين اصل رجعت در همان اوايل عصر ظهور به اتمام مي رسد و استمراري نخواهد داشت. البته امام حسين و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و احتمالاً انبيايي که آن حضرت را ياري مي دهند رجعت دوباره اي دارند امّا اين موارد، استثنايي و نادر است و استمرار رجعت مردگان به دنيا به شمار نمي آيند. البته روايتي به رجعت امام حسين (عليه السلام) با يارانش و هفتاد پيامبر در اواخر عمر حضرت مهدي (عليه السلام) اشاره دارد(31) که سند آن ضعيف است؛ زيرا اين روايت مرفوعه است و احمد بن عقبه و پدرش که از روايان آن هستند مجهولند.
در کتاب رجعت يا حيات دوباره صفحه 155 و 156 برداشت هايي از روايات درباره ي زمان و مدت رجعت مطرح شده است که چهار نکته آن را مورد بررسي قرار مي دهيم.
1- رجعت همزمان با ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) شروع مي شود و تا عصر حکومت دوم آن حضرت ادامه مي يابد.
2- آخرين رجعت کننده ي معصوم، حضرت مهدي (عليه السلام) است.
3- عدّه اي از رجعت کنندگان جزء ياران اوليه آن حضرت هستند که با او باز مي گردند.
4- رجعت کنندگان بر اساس درجات سعادت و شقاوت و مقدار نقش آنان در تشکيل و گسترش حکومت جهاني و... به تدريج رجعت مي کنند.
همان گونه که در فصل آخر اين کتاب اثبات خواهيم کرد امام زمان (عليه السلام) رجعتي نخواهد داشت؛ زيرا فلسفه رجعت که حاکميت بر جهان و انتقام از ستمکاران است درعصر ظهور به دست او و يارانش انجام مي گيرد و ديگر دليلي بر رجعت آن حضرت و اصحابش نخواهد بود؛ ضمن اين که دليل روشن و معتبري هم درباره ي رجعت او و يارانش وجود ندارد. بنابراين، حضرت مهدي (عليه السلام) آخرين رجعت کننده معصوم نخواهد بود، حکومت دومي هم نخواهد داشت و استمرار رجعت هم تا زمان حکومت دوم او که پذيرفته نشد منتفي مي باشد.
اگر گفته شود بنابر عموم رواياتِ رجعتِ ائمه (عليه السلام)، امام زمان (عليه السلام) هم رجعت مي کند، پاسخ مي دهيم به فرض اثبات رجعت او، حکومت آن حضرت اثبات نمي شود؛ زيرا حکومت او نيازمند دليلِ مستقل مي باشد. آنگاه چنين رجعتي پس از تحقق کامل رجعت و اهداف و برنامه هاي آن، که در عصر ظهور صورت گرفته است چه فلسفه اي از رجعت را با خود به همراه دارد؟ ضمن اينکه عموم روايات، شامل رجعت حضرت مهدي (عليه السلام) نمي شود و ما اين بحث را در اواخر فصل آخر اين کتاب به طور کامل مورد بررسي قرار خواهيم داد.
امّا اينکه برخي از رجعت کنندگان از ياران امام زمان (عليه السلام) باشند و يا بازگشت کنندگان بر اساس سعادت و شقاوت و مقدار نقش آنها در تشکيل حکومت جهاني آن حضرت به تدريج باز مي گردند اموري است که نظير دو نکته قبلي، دليلي در روايات براي اثبات آنها وجود ندارد تا چه رسد مدرک معتبري آنها را تأييد کند.

چگونه زنده مي شوند؟

رجعت يک قيامت کوچک است و مهم ترين وجه مشترک آن با قيامت، زنده شدن مردگان مي باشد. در آستانه ي روز قيامت براي احياء مردگان، اسرافيل در صور مي دمد و مرده ها زنده مي شوند امّا آيا رجعت هم اين گونه است که صوت فرشته اي داراي اين اثر تکويني باشد که حيات را در مردگان بدمد؟
ما دليل روشني براي زنده شدن مردگان در عصر رجعت، آن گونه که درباره ي قيامت به آن تصريح شده است نداريم امّا بدون شک بايد عامل حيات بخشي وجود داشته باشد تا اين احياء عملي گردد؛ حال اين عامل مي تواند صوت اسرافيل يا صوت ديگري باشد. ثعلبي از مفسران اهل سنت درباره ي زنده شدن اصحاب کهف که از رجعت کنندگان مي باشند نکته اي را بيان کرده است که اگرچه اين نکته، حديث نمي باشد امّا يک عامل حيات بخش است که مي تواند براي همه ي رجعت کنندگان مطرح باشد.
او مي نويسد:
يقال: ان المهدي يسلّم عليهم، فيحييهم الله عزّوجلّ.(32)
گفته مي شود: همانا مهدي بر آنان (اصحاب کهف) سلام مي کند پس خداوند آنها را زنده مي کند.
آنچه از احياء مردگان بيان شد همان تعلق روح به جسم آنان مي باشد امّا اين تعلق بدون مقدمه انجام نخواهد گرفت و مقدمه آن آماده شدن بدن براي اين تعلق است. امام صادق (عليه السلام) درباره ي آماده سازي بدن هاي رجعت کنندگان مي فرمايد:
إذا آنَ قِيامُهُ مُطِرَ الناسُ جُمادَي الآخِرةِ و عَشَرَةَ ايامٍ مِن رَجَبٍ مَطَراً لَم يَرَ الخَلائقُ مِثلَهُ، فَيُنبِتُ اللهُ بِهِ لُحومَ المؤمنينَ و أبدانَهم في قُبورِهم، فَکَأنّي أَنظُرُ إلَيهِم مُقبِلينَ من قِبَلِ جُهَينَةَ (33) يَنفُضُون شُعورَهم مِنَ التُّرابِ.(34)
وقتي زمان قيام قائم (عليه السلام) فرا رسد در ماه جمادي الاخرة و ده روز از ماه رجب باراني بر مردم مي بارد که نظير آن را نديده بودند و خداوند با آن باران، گوشت و بدن هاي مؤمنان را در قبرهايشان مي روياند. گويي آنها را مي بينيم که از طرف جهينه مي آيند درحالي که خاکِ موهاي سرشان را مي تکانند.

تشرف به محضر امام زمان (عليه السلام)

امام صادق(عليه السلام) فرمود:
...فَإذا قامَ قائِمُنا بَعَثَهُمُ اللهُ فَأقبَلُوا مَعَهُ يَلُبُّون زُمَراً زُمَراً.(35)
وقتي قائم ما قيام کند خداوند آنها را بر مي انگيزد و آنان دسته دسته لبيک گويان به او رو مي آورند.
و درحديث ديگري فرمود: اي ابابصير! وقتي قائم ما قيام کند خداوند گروهي از شيعيان ما را زنده مي کند در حالي که شمشيرهاي آنها بر دوششان مي باشد. خبر زنده شدن اين مردگان به گروهي از شيعيان ما که نمرده اند مي رسد، مي گويند: فلاني و فلاني و فلاني از قبرهايشان برانگيخته شدند و همراه قائم هستند.(36)
از اين روايت استفاده مي شود که رجعت کنندگان به همان شکلي که در دنيا شناخته مي شدند باز مي گردند امّا با چه مقطعي از عمر گذشته خواهند بود معلوم نيست. و در دعاي عهد به نقل از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
أللّهمّ فَأن حالَ بَيني و بَينَهُ المَوتُ الّذي جَعَلتَه علي عِبادِک حَتماً مَقضيّاً فَأَخرِجني مِن قَبري مؤتَزِراً کَفَني شاهِراً سَيفي مُجَرّداً قَناتي مُلَبّياً دَعوةَ الدّاعي في الحاضِرِ وَ البادي.(37)
خدايا اگر مرگي که بر همه بندگانت به طور قطع مقرر کردي بين من و مولايم فاصله اندازد، مرا از قبرم بيرون آورد در حالي که کفنم را به خود پيچيده، شمشيرم را کشيده و نيزه ام را بر آورده ام و نداي دعوت کننده اي را که در شهر و بيابان مردم را فرا مي خواند اجابت مي کنم.
و اميرالمؤمنين (عليه السلام) در روايتي فرمود: و چه شگفتي، شگفت انگيزتر از مردگاني که هرکس با خدا، رسولش و اهل بيت او دشمن است را مي زنند.(38)

طول عمر رجعت کنندگان

اکنون اين سؤال مطرح است که عمر رجعت کنندگان چه اندازه است؟ آيا طول عمر آنها متفاوت است يا همه به يک اندازه زندگي مي کنند؟ تنها روايتي که به اين مسأله اشاره کرده است روايت امام کاظم (عليه السلام) مي باشد که فرمود:
لَتَرجِعَنَّ نُفوسٌ ذَهَبت و لَيَقتَصَّنَّ يَومَ يَقُومُ و مَن عَذِّبَ يَقتَصُّ بِعذابهِ و مَن اُغِيظَ اَغاظَ بغَيظِهِ و مَن قُتِلَ إقتَصَّ بِقَتلِهِ و يُرَدُّ لَهُم أعدائُهُم مَعَهُم حتّي يَأخُذُوا بِثأرِهِم، ثُمَ يُعَمِّرونَ بَعدَهُم ثَلاثينَ شَهراً ثُمَ يَموتون فِي لَيلَةٍ واحِدَةٍ.(39)
همانا عدّه اي ازانسان ها که مرده اند باز مي گردند و در روزي که قائم قيام مي کند دشمنان خود را مورد قصاص قرار مي دهند. کسي که عذاب شده است، عذاب کننده ي خود را، کسي که مورد خشم قرار گرفته است به خشم آورنده خود را و کسي که کشته شده است قاتل خود را قصاص مي کند و دشمنان آنها بازگردانده مي شوند تا مؤمنان انتقام خون خود را بگيرند، آنگاه پس از آنها سي ماه زندگي مي کنند و در يک شب مي ميرند.
بدون شک در اين مدت مسائل مختلف زندگي براي آنها مطرح است امّا از آنجايي که اين مسائل نقش خاصي ندارند در روايات هم به آنها اشاره نشده است. آنچه مهم مي باشد مبارزات و حاکميت آنها در دستگاه حکومت مهدوي است که به صورت کلي بيان شده است و ما در اينجا به مبارزات برخي از شخصيت هاي شناخته شده اي که در ايام رجعت جهاد مي کنند اشاره مي کنيم.
امام صادق (عليه السلام) به مفضل فرمود: اي مفضل! تو و چهل و چهار مرد، همراه قائم برانگيخته مي شويد و تو در سمت راست قائم قرار داري و مردم را امر و نهي مي کني، آنها در آن روز، بيش از امروز تو را اطاعت مي کنند.(40)
داود رقي گويد به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: من پير و فرتوت شده ام و دوست دارم در راه شما کشته شوم. فرمود: شهادت تو حتمي است اگر اکنون نباشد در آينده خواهد بود.(41)
امام صادق (عليه السلام) درباره ي نجم بن اعين فرمود: او از کساني است که در زمان رجعت جهاد مي کند.(42)
همچنين آن حضرت فرمود: من از خدا خواستم که فرزندم اسماعيل را پس از من زنده نگه دارد امّا نپذيرفت و به جاي آن منزلت ديگري به من داد. اسماعيل کسي است که در جمع ده نفر از يارانش رجعت مي کند و از جمله اين ده نفر عبدالله بن شريک است که علمدار او مي باشد.(43)
مفضل بن عمر گويد: شنيدم که امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: سيزده زن با قائم (عليه السلام) رجعت مي کنند. عرض کردم: آنها را بر چه کاري مي گمارد؟
فرمود: مجروحان را مداوا و بيماران را پرستاري مي کنند همان گونه که با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند و چنين مي کردند.
عرض کردم: آنها را براي من نام ببر.
فرمود: قنواء دختر رشيد، امّ ايمن، حبابه والبيه، سميه مادر عمار بن ياسر، زبيده، امّ خالد احمسيه، امّ سعيد حنفيه، صبانه ماشطه و امّ خالد جهنيه.(44)
ظاهراً اسامي چهار نفر از آنها از روايت افتاده است.

تکليف در عصر رجعت

يکي از مباحث مربوط به رجعت کنندگان تکاليف ديني آنهاست. آيا رجعت کنندگان مانند ديگران داراي تکليف اند؟
تکاليف بر دو گونه است: انجام واجبات و ترک محرمات. بدون شک ترک محرمات يک وظيفه براي آنها به شمار مي رود؛ زيرا مخالفت با پروردگار عالم موجب هتک حدود الهي است و در هر حال حرام مي باشد امّا در برابر واجبات وظيفه اي ندارند؛ زيرا زمان رجعت پس از عالم برزخ است و از مراتب عالم آخرت به شمار مي رود و پس از مرگ تکليف منتفي خواهد بود.
اگر گفته شود دنيا دار تکليف است پس رجعت کنندگان بايد به واجبات ديني عمل کنند پاسخ مي دهيم: دنيا دار تکليف است امّا براي کساني که براي اولين بار وارد آن مي شوند و آنچه را ادله تکليف به ذهن تبادر مي کند همين معناست.
حال اگر در داشتن تکليف براي رجعت کنندگان شک داشته باشيم تکليفي نخواهند داشت؛ زيرا با مرگ انسان، تکليف از او برداشته مي شود و در زمان بازگشت به دنيا که شک مي کنيم تکليفي دارند يا ندارند وضعيت پس از مرگ را که نداشتن تکليف بود استصحاب مي کنيم.
اگرگفته شود چنانچه تکليفي براي مؤمنان نباشد کارهاي خير رجعت کنندگان بدون امر الهي است و در نتيجه پاداشي ندارد خواهيم گفت: انسان پيش از بلوغ هم تکليفي ندارد امّا ازکارهاي خير خود اجر مي برد و در زمان رجعت هم همين گونه است و مؤمنان از انجام کارهاي صالح خود پاداش مي برند. البته اگرچه رجعت کنندگان تکليفي ندارند امّا با آن ايمان خالص و تديني که دارند بر آنچه خداوند بر مسلمانان واجب کرده است اهتمام مي ورزند؛ زيرا چگونه مي شود بهترين هاي عالم، اعمالي را که مطلوب خداوند است و همه مؤمنان آن ها را انجام مي دهند ترک کنند!
مشرکين هم که رجعت مي کنند تکليفي ندارند و اگر کار خوبي هم انجام دهند مورد قبول نخواهد بود؛ زيرا شرط پذيرش اعمال، ايمان است و کساني که در بالاترين درجه کفر و شرک قرار دارند از شرط قبولي اعمال محرومند و ايمان آوردن آنها هم، چنان که در فصل پاسخ به اشکال ها بحث آن گذشت مورد قبول نمي باشد.
اگر گفته شود مشرکين در دنيا مکلف به فروع اند همان گونه که مکلف به اصول مي باشند خواهيم گفت: تفاوت مشرکين قبل از مرگ و پس از آن در عصر رجعت اين است که پيش از مرگ راه پذيرش اعمال آنها باز است، مي توانند ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و مورد قبول خواهد بود امّا ايمان آوردن آنها پس از مشاهده ي مرگ چه در عالم برزخ يا روزگار رجعت و يا روز قيامت پذيرفته نيست و عمل بدون ايمان هم فاقد شرايط قبول است.

پي نوشت ها :

1- سوره آل عمران، آيه 9.
2- سوره ي نمل، آيه 83.
3- الکافي، ج 3، ص 538.
4- سوره ي نور، آيه 55.
5- سوره غافر، آيه 51.
6- مختصر بصائر الدرجات، ص 34.
7- اوائل المقالات، ص 78و 79.
8- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 459.
9- المسائل السروية، ص 32.
10- المسائل السروية، ص 35.
11- جواهر الفقه، ص 250. قاضي بن برّاج مسائل اعتقادي را که شيخ طوسي نوشته است در اين کتاب خود آورده است.
12- مختصر بصائر الدرجات، ص 17.
13- دلائل الامامة، ص 464.
14- اين بخش از روايت اشاره به آيه 159 سوره ي اعراف دارد که مي فرمايد: (وَ مِن قَومِ مُوسي اُمَّةُ يَهدُونَ بِالحَقِّ وَ بِهِ يَعدِلُونَ).
15- الارشاد، ج 2، ص 386 - دلائل الامامة، ص 463 با کمي تفاوت.
16- سوره ي نمل، آيه 83.
17- الميزان، ج 5، ص 397.
18- تفسير القمي، ج 1، ص 25.
19- مختصر بصائر الدرجات، ص 24.
20- سوره سجده، آيه 25.
21- تفسير القمي، ج 2، ص 391.
22- الارشاد، ج 2، ص 370.
23- روضة الواعظين، ص 263.
24- المستجاد من الارشاد، ص 256.
25- کشف الغمة ، ج3، ص 256.
26- تاج المواليد، ص 74.
27- در فصل دوم معارفي پيرامون اصول معتبر شيعه بيان گرديد.
28- رسائل المرتضي ، ج 1، ص 125.
29- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 459.
30- کتاب الغيبة للنعماني، ص 239.
31- مختصر بصائر الدرجات، ص 48.
32- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
33- جهينة از نواحي مدينه است.
34- الارشاد، ج 2، ص 381.
35- الکافي، ج 3، ص 132.
36- الکافي، ج 8، ص 51.
37- المصباح ، ص 551.
38- تأويل الايات، ج 2، ص 684.
39- مختصر بصائر الدرجات، ص 28.
40- دلائل الامامة، ص 464.
41- اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 708.
42- وسائل الشيعه، ج 20، ص 356.
43- بحار الأنوار، ج 53، ص 76.
44- دلائل الامامة، ص 484.

منبع مقاله : 
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم

تعداد بازدید از این مطلب: 142
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اصهب وابقع کیستند؟

اصهب وابقع کیستند؟


1- اصهب

اصهب در لغت به معنای شتر سرخ موست و به رومیان نیز به دلیل رنگ چهره و دشمنی با اسلام گفته می شود (1) و به معنای خاص نام یکی از دو مدّعی قدرت و رقیب سفیانی است. بر اساس روایات اصهب و ابقع دو رهبر مخالف سفیانی اند که سفیانی در منطقه «شام» با آنها به نزاع برمی خیزد و بر آنان چیره می شود. (ابقع در لغت به ابلق یعنی هر شیء سیاه و سفید و به خصوص به کلاغ سیاهی که با سفیدی آمیخته باشد و به هر شخص پلید و به ابرص و شوره زار و کسی که لباس وصله دار و رنگارنگ می پوشد، تعبیر شده است.) روایات درباره او و اصهب به اجمال سخن گفته اند. در این باره به حدیثی از امام باقر (علیه السلام) برمی خوریم که می فرمایند:
«از شرّ اصهب ابرص پرهیز کن!» پرسیدند: اصهب کیست؟ فرمودند: «ابقع». پرسیدند: ابقع کیست؟ فرمودند: «ابرص». سپس فرمودند: «از شرّ سفیانی نیز پرهیز کن» در این حدیث اصهب و ابقع یک نفر معرفی شده (2)؛ اما بر اساس بیشتر احادیث اصهب و ابقع نام دو نفر است.
احتمالاً اصهب غیر مسلمان است؛ زیرا برخی از روایات او را با صفت علج معرفی کرده اند و این تعبیر معمولاً درباره سربازان کافر به کار می رود، از روایاتی که ابقع و اصهب را نکوهش کرده اند، چنین برمی آید که مواضع سیاسی آنان مخالف اسلام و طرفدار دشمنان دین و کافرند. بنابراین معنی اختلاف و درگیری دو گروه نظامی در سرزمین«شام» که در روایات آمده، همان اختلاف دو زمامدار بر سر زمامداری منطقه است. به نظر می رسد که مرکز فرماندهی ابقع، در پایتخت قرار دارد. چون روایات دلالت دارند که قیام اصهب از خارج پایتخت یا مرکز آغاز می شود. هیچ یک از این دو فرمانده نمی توانند بر دیگری پیروزی قاطعی به دست آورند. سفیانی از این فرصت استفاده کرده، از خارج پایتخت دست به یورش می زند و هر دو نفر را تار و مار می کند. (3)
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
«از شام سه پرچم برافراشته می شود: پرچم اصهب، ابقع و سفیانی.» (4)
امام رضا (علیه السلام) نیز می فرمایند:
«از نشانه های ظهور آن حضرت، ویرانی شام به هنگام برخورد سه لشکر در زیر پرچم های سفیانی، اصهب و ابقع است.» (5)
سفیانی ابتدا به جنگ با ابقع می پردازد و پس از آن اصهب را سرکوب می کند و بر شام استیلا می یابد؛ چنان که امام باقر (علیه السلام) در حدیث معتبری فرمودند:
«اولین سرزمینی که خراب می شود، سرزمین شام است. در این هنگام سه پرچم (لشکر) با یکدیگر به نزاع برمی خیزند: پرچم اصهب و ابقع و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه می شود و با یکدیگر می جنگند. سفیانی او و یارانش را می کشد و پس از آن، اصهب را می کشد.» (6)
همچنین در روایتی دیگر آمده است:
«هنگامی که کافر در شام به هلاکت برسد، اصهب کافر قیام می کند و تسخیر مرکز (شام) بر او سخت می شود و طولی نمی کشد که او نیز کشته می شود و حکومت به اتراک می رسد و در شام گرانی پدید آید و رویدادها پشت سر هم روی می دهد و در هر قدمی جنگ برپا می شود.» (7)
در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«در آن هنگام، سه پرچم در شام به اهتزاز درمی آید که پرچم های سفیانی، اصهب و ابقع است و مردم شام زیر این سه پرچم نبرد می کنند.»
این حدیث به روشنی دلالت می کند که خروج اصهب و ابقع با خروج سفیانی هم زمان و با ظهور حضرت بقیه الله (علیه السلام) مقارن است و از نشانه های نزدیک بودن ظهور خواهد بود. بدون تردید شورش سفیانی از روزی که خروج کرده تا روزی که نام و نشانی از او باقی نباشد، از 14 ماه تجاوز نمی کند. (8)
علامه شهید سیدمحمدصادق صدر در سخنانی می فرمایند:
دمشق (شام) در آن زمان میدان جنگ های داخلی و تنازعات مسلحانه میان گروه های سه گانه (تحت فرمان ابقع، اصهب و سفیانی که مانند مرکز ثقل نیروهای سیاسی و نظامی می شود) خواهد شد. هرسه از صراط مستقیم حق منحرف گشته اند و هر کدام تاج و تخت و حکومت را برای خود می طلبند. (روایات تفکرات و عقاید آنها را برای ما به روشنی بیان کرده اند) ابقع و سپاهیانش با سفیانی می جنگند که منجر به پیروزی سفیانی و کشته شدن ابقع و یارانش می شود. در جنگ سفیانی با اصهب هم، چنین اتفاقی تکرار می شود و فاتح نهایی جنگ ها سفیانی است. این اتفاقات مصداق بارز این آیه است که: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ‌؛ (9) احزاب با هم بر سر آنچه در میانشان بود، اختلاف کردند؛ پس وای بر آنها (از آنچه) بر قیامت (بر سر آنها خواهد آمد). (10)
در پایان باید گفت درگیری ابقع، اصهب و سفیانی و چیره شدن سفیانی بر آن دو از حوادث پیش از ظهور است که بر اساس روایات گفته شده، به وقوع می پیوندد.

2- ابقع

از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده است که خروج ابقع در «مصر» و به دنبال دیده شدن ستاره دنباله دار و کسوف خورشید و خسوف ماه خواهد بود که همه اینها در نزدیکی ظهور رخ می دهند. (11)
در روایتی که جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است، چنین می خوانیم:
«پیوسته بر جای خود باش و بی حرکت بمان تا علامت هایی که بر تو بیان می کنم، مشاهده کنی، اختلاف بین خاندان فلانی و ندای آسمانی و صدایی که از ناحیه «دمشق» بیاید که مژده بخش ظهور است و فرو رفتن آبادی ای از شام که آن را «جابیّه» می نامند و روی آوردن هواداران ترک ها برای ماندن در «جزیره موصل» و مستقر شدن سرکشان رومی در رمله. در آن سال در تمام سرزمین های اسلامی که در ناحیه غرب واقع شده اند، اختلاف بسیار شود. نخستین سرزمینی که نابود گردد، «شام» است که در آن میان، سه لشکر اصهب، ابقع و سفیانی اختلاف شود.» (12)
در روایت دیگری چنین آمده:
«نخستین سرزمینی که در آن کشتار و شورش می شود، شام است که سه لشکر در آن با یکدیگر نبرد می کنند: ‌1. اصهب، 2. ابقع و 3: سفیانی. این سه لشکر با یکدیگر می جنگند تا سفیانی با ابقع درگیر می شود و او را با سپاهیانش می کشد و سپس اصهب را نیز از پای درمی آورد.» (13)
از این روایات برمی آید که پیروز نهاییِ جنگ شام، سفیانی است.

پی نوشت ها :

1. تونه ای، مجتبی، فرهنگ الفبایی مهدویّت، ص 107.
2. روزگار رهایی، ص 993.
3. بحارالانوار، ج 52، ص 212؛ عصر ظهور، ص 106.
4. معجم الاحادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج 3، ص 81؛ سفیانی از ظهور تا افول، ص 58.
5. روزگار رهایی، ج 2، ص 993.
6. الغیبه، نعمانی، ص 391؛ باب 14، ح 67؛ سفیانی از ظهور تا افول، صص 64-65.
7. الزام النّاصب، ص 204؛ روزگار رهایی، ج 2، صص 991-992.
8. روزگار رهایی، ج 2، ص 992.
9. سوره مریم (19)، آیه 37.
10. شش ماه پایانی، ص 77.
11. روزگار رهایی، ج 2، ص 993.
12. همان، ج 1، ص 111.
13. روزگار رهایی، ج 2، ص 995.

منبع مقاله : 
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم
تعداد بازدید از این مطلب: 107
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جهانِ پس از مهدي (عليه السلام)


جهانِ پس از مهدي (عليه السلام)

با نداهاي آسماني، اطلاع رساني ظهور انجام مي گيرد، شب تار غيبت به پايان مي رسد و سپيده طلوع خورشيد ولايت آشکار مي گردد. آنگاه فاتح بلند آوازه ي زمين حرکت هاي رهايي بخش خود را آغاز مي کند و در زماني کوتاه حاکميت جهاني خود را بر پهنه ي زمين مي گستراند و قريب بيست سال حکومت مي کند.
اکنون اين سؤال مطرح است که پس از عصر ظهور، وضعيت جهان چگونه خواهد بود؟ روايات مختلفي در اين باره وارد شده و نظريات متفاوتي بر اساس آنها مطرح گرديده است. بنابراين وحدت نظري درباره ي وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وجود ندارد و اهميت اين بحث در تحليل نظريات و گزينش مستدل نظريه صحيحي است که اوضاع مبهم پس از عصر ظهور را روشن سازد.

1- حاکميت دوازده مهدي

رواياتي وارد شده است که پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دوازده مهدي خواهند آمد.
1- ابابصير گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! از پدرت که درود بر او باد شنيدم که فرمود:
يَکُونُ بَعدَ القائمِ إثنا عَشَرَ مَهديّاً. فقالَ: إنّما قالَ: إثنا عشَرَ مهديّاً و لَم يَقُل إثنا عَشَرَ إماماً، و لکنَّثهم قَومُ مِن شيعتِنا يَدعُونَ الناسَ إلي مُوالاتِنا و مَعرِفَةِ حَقِّنا.(1)
پس از قائم دوازده مهدي خواهند آمد. حضرت فرمود: پدرم فرمود: دوازده مهدي خواهند بود: نفرمود دوازده امام. امّا آنها گروهي از شيعيان ما مي باشند که مردم را به دوستي و شناخت حقّ ما دعوت مي کنند.
امّا سند اين روايت ضعيف است؛ زيرا علي بن ابي حمزه که از راويان اين حديث مي باشد فردي بسيار دروغگوست و رواي ديگر که علي بن احمد بن عمران الدقاق مي باشد مجهول است. بنابراين نمي توان به روايت آنها استدلال کرد ضمن اينکه روايت ياد شده به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و تنها به تبليغ آنها اشاره کرده است.
2- از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
يا أبا حَمزَةِ إنَّ مِنّا بَعدَ القائمِ أحَدَ عَشَرَ مَهدِيّاً مِن وُلدِ الحُسَينِ (عليه السلام) .(2)
اي اباحمزه! ما پس از قائم يازده مهدي از نسل حسين (عليه السلام) داريم.
سند اين روايت نيز ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد ضمن اينکه به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و به جاي دوازده مهدي به يازده مهدي اشاره دارد که با روايات ديگر سازش ندارد.
3- روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که او از پدرانش، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و آن حضرت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل کرده است که فرمود:
يا عَلِيُّ! إنَّهُ سَيَکُونُ بَعدِي إثنا عَشَرَ إمَاماً وَ مِن بَعدِهِم إثنا عَشَرَ مَهدِيّاً .... فَإذا حَضَرَتهُ الوَفاةُ فَلَيُسَلّمُها إلي إبنِهِ أوَّلِ المَهديينَ.(3)
اي علي! پس از من دوازده امام خواهد بود و پس از آنها دوازده مهدي مي باشد...وقتي وفات او (قائم (عليه السلام) فرا رسد خلافت را به فرزندش اولين مهدي تسليم مي کند.
اين تنها روايتي است که به حکومت دوازده مهدي و فرزندان امام زمان (عليه السلام) تصريح دارد امّا در سلسله سند آن راوياني چون احمد بن محمّد بن الخليل و جعفر بن احمد مصري هستند که مجهول مي باشند و در نتيجه ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد.
بنابر آنچه بيان گرديد سه روايت ياد شده به خاطر ضعف سند توان اثبات حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) را ندارند به ويژه آنکه اين روايات با احاديث مشهور و معتبري که وضعيت جهانيِ پس از آن حضرت را به گونه ي ديگري ترسيم کرده اند تعارض دارند.

نظر علامه مجلسي پيرامون روايات دوازده مهدي

علامه مجلسي مي نويسد: اين روايات مخالف مشهور است آنگاه دو راه حل براي توجيه آنها بيان مي کند:
1- مراد از دوازده مهدي، پيامبر و ائمه (عليه السلام) به جز حضرت مهدي (عليه السلام) خواهند بود و سخني از صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات نقل مي کند که او هم دوازده مهدي را به ائمه (عليه السلام) تأويل کرده است که قائم (عليه السلام) هم رجعت کند تا عدد دوازده کامل گردد.
2- اين دوازده مهدي از جانشينان امام زمان (عليه السلام) و هدايت کننده ي مردم در زمان ساير ائمه مي باشند که رجعت مي کنند تا زمين با وجود آنها (ائمه (عليهم السلام) از حجت خالي نماند اگرچه جانشينان پيامبران و امامان هم حجت خدا هستند.(4) (بدون رجعت ساير ائمه با وجود آنها زمين از حجت خالي نيست.)

بررسي نظريه علامه مجلسي

راه حل اوّل علامه مجلسي که مراد از دوازده مهدي، پيامبر و يازده امام پس از او هستند پذيرفته نيست؛ زيرا در حديث اول و سوم تصريح شده است که آنها شيعيان و يا فرزندان امام زمان (عليه السلام) هستند و در روايت دوم آمده است که آنها از فرزندان حسين (عليه السلام) مي باشند و امامان معصوم از فرزندان امام حسين (عليه السلام) نُه امام هستند و نه يازده يا دوازده مهدي.
راه حل دوم هم مورد اشکال است؛ زيرا با رجعت ساير ائمه معصومين (عليه السلام) که به نظر علامه مجلسي به دنيا باز مي گردند تا زمين از حجت خالي نماند، جانشيني ديگران براي امام زمان (عليه السلام) معنا ندارد بلکه ولي امر مردم اماماني خواهند بود که رجعت مي کنند و با وجود امام معصوم، جانشيني ديگران از امام معصوم قبلي منتفي مي باشد. البته ما در بحث رجعت هاي ويژه اثبات کرديم که رجعت ائمه (عليه السلام) در عصر حضرت مهدي (عليه السلام) است و تنها امام حسين و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستند که پس از قائم (عليه السلام) رجعت مي کنند.
بنابر آنچه بيان گرديد خلاف مشهور بودن رواياتِ دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) با مطالب علامه مجلسي توجيه نگرديد. البته نيازي به توجيه روايات ضعيف که با روايات معتبر تعارض داشته باشند نمي باشد.

2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام)

وضعيت ديگرِ پس از امام زمان (عليه السلام)، حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام) است که در روايتي از سوي شيعه و سني بيان شده است. ابن عباس از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل کرده که مي فرمايد:
کَيفَ تَهلِکُ اُمَةُ أنَا أَوَّلُها و عيسيَ بنُ مَريمَ فِي آخرِها، و المَهدِيُّ مِن أهلِ بَيتِي فِي وَسَطِها؟(5)
چگونه امتي که من اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن و مهدي از اهل بيت من در وسط آن مي باشد، هلاک مي شود؟
اين روايت با همين الفاظ از طريق اهل سنت هم نقل شده است.(6) و در برخي از منابع شيعي به جاي مهدي (عليه السلام) دوازده امام آمده است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
کَيفَ تَهلِکُ اُمّةُ أنَا أَوَّلُها و إثنا عشَرَ مِن بعدي مِنَ السُّعداءِ و اُولُوا الألباب و المسيحُ عيسيَ بنُ مريمَ آخِرُها؟(7)
چگونه امتي که من دوازده (جانشين) سعادتمند و صاحب خرد، اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن مي باشد هلاک مي شود؟
علي بن يونس عاملي درباره ي اين حديث مي نويسد:
آنچه از ابن عباس از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده و نظير آن از انس روايت شده است «تدلان علي دولة بعد دولته» بر دولتي پس از دولت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.(8)
امّا ظاهر اين روايت افاده ي حاکميت براي مسيح (عليه السلام) نمي کند بلکه مراد اين است که امّت اسلامي با وجود مقدّس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز مي گردد و از اين رو آغاز مبارکي دارد و با ائمه (عليه السلام) استمرار مي يابد و از اين جهت از ميانه مبارکي برخوردار است و در پايان، عيسي (عليه السلام) که از انبياء بزرگ الهي است با نماز خواندن پشت سر حضرت مهدي (عليه السلام) که از نشانه هاي اسلام اوست از پايان مبارکي برخوردار مي باشد. امتي که شخصيت هاي مهم آسماني ياد شده در آغاز، وسط و آخر آن هستند مبارک است و افرادي که در ميان آنها هستند به برکت وجود آنها هلاک نخواهند شد مگر کساني که از پذيرش کامل اسلام و پذيرش بخش ميانه ي امّت که ائمه معصومين (عليه السلام) سرباز زنند.
بنابر آنچه بيان گرديد بحثي از حکومت مسيح (عليه السلام) در اين روايت مطرح نيست.
ابن بطريق در تبيين اين روايت مي نويسد:
پيامبر (صلي الله عليه و آله) اولين دعوت کننده به اسلام و حضرت مهدي (عليه السلام) دعوت کننده ي ميانه و مسيح (عليه السلام) آخرين دعوت کننده به اسلام است.(9)
امّا روايتي از طريق اهل سنت وارد شده است که بر حاکميت مسيح (عليه السلام) صراحت دارد. ابوهريره گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
وَاللهِ لَيَنزِلَنَّ ابنُ مريَمَ حَکَماً عادِلاً فَلَيَکسِرَنَّ الصَّلِيبَ وَ لَيَقتُلَنَّ الخِنزِيرَ وَ لَيَضَعَنَّ الجِزيَةَ وَ لَيَترُکَنَّ القِلاصَ فَلا يَسعي عَلَيها وَ لَتَذهَبَنَّ الشَّحناءُ وَ التَّباغُضُ وَ التَّحاسُدُ وَ لَيَدعُونَّ إلَي المالِ فَلا يَقبَلُهُ أَحَدُ.(10)
به خدا سوگند همانا فرزند مريم که حاکم عادلي است فرود خواهد آمد و قطعاً صليب را مي شکند، خوک را مي کشد، جزيه را وضع مي کند و از شترهاي جوان زکات نمي گيرد و تلاشي در گرفتن آن ندارد. دشمني و کينه ورزي و حسادت از ميان مي رود و مردم را به گرفتن مال دعوت مي کند، امّا هيچ کس آن را نمي پذيرد.
امّا چند اشکال بر اين روايت وارد است که نمي توان به آن استدلال کرد و ما به آنها اشاره مي کنيم:
1- بنابر روايات شيعه و سني زمان فرود آمدن عيسي بن مريم (عليه السلام) آغاز عصر ظهور است و بدون شک حاکم زمين در آن زمان حضرت مهدي (عليه السلام) خواهد بود و مسيح (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد.
2- جزيه که يک ماليات اسلامي است از سوي امام مسلمين براي اهل کتاب (يهود و نصارا) وضع مي شود در حالي که در اين روايت قرار دادن اين ماليات بر يهوديان و مسيحيان به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت داده شده است.
3- سند اين روايت که راويان آن از جمله ابوهريره عامي مذهب هستند ضعيف مي باشد و اگر محتواي آن هم اشکال نداشت به خاطر ضعف سند نمي توان به آن استدلال کرد.
4- روح معارف اسلام بر تجلي رهبري آل محمّد (عليهم السلام) در مقاطع پاياني عالم است که با حاکميت مسيح (عليه السلام) منافات دارد. چه اين که در يکي از خطبه هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:
...ثُمَّ يَمُوتُ عيسي وَ يَبقَي المُنتَظُر المَهديُّ مِن آلِ مُحمّدٍ (صلي الله عليه و آله).(11)
...آنگاه عيسي از دنيا مي رود و مهدي منتظر از آل محمّد (صلي الله عليه و آله) باقي مي ماند.

3- هرج و مرج پنجاه ساله

وضعيت ديگري که براي پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح شده است يک مقطع تاريخي پنجاه ساله ي توأم با هرج و مرج است که پس از آن امام حسين (عليه السلام) خواهد آمد.
جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: به خدا قسم مردي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد و نه سال حکومت مي کند. عرض کردم اين حکومت در چه زماني خواهد بود؟ فرمود: پس از آنکه قائم از دنيا مي رود. عرض کردم: قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: از روز قيام او تا زمان رحلتش نوزده سال به طول مي انجامد. عرض کردم: پس از قائم (عليه السلام) هرج و مرج مي شود؟ فرمود: بله، پنجاه سال اين گونه خواهد بود. آنگاه منتصر رجعت مي کند و خون خود و اصحابش را طلب مي کند و مي کشد و به اسارت مي گيرد تا اينکه گفته مي شود اگر او از فرزندان پيامبران مي بود اين همه قتل انجام نمي داد. پس همه مردم از سفيد و سياه دور او جمع مي شوند و جمعيت خود را عليه او افزايش مي دهند تا او را به پناهندگي به خانه خدا مي کشانند.
وقتي بلا و سختي بر او شدت مي يابد و منتصر کشته مي شود سفاح به دنيا باز مي گردد تا انتقام منتصر را بگيرد پس همه دشمنان ما را مي کشد. اي جابر! آيا مي داني که منتصر و سفاح چه کساني هستند؟ منتصر حسين بن علي است و سفّاح علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي باشد.(12)
امّا سه اشکال بر اين روايت وارد است:
1- سند آن ضعيف است؛ زيرا بخشي از سلسله سند حذف شده است و تنها دو راوي يعني عمرو بن ثابت و جابر ذکر شده اند و در نتيجه براي اثبات هرج و مرج پس از امام زمان (عليه السلام) نمي توان به آن استدلال کرد. البته اين روايت را با قدري تفاوت امّا با سند موثق در بحث رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل کرديم که بحث هرج و مرج پنجاه ساله و برخي از مطالب ضعيف ديگر در آن بيان نشده است.
2- در اين مدتِ پنجاه سال حجتي از سوي خداوند در روي زمين وجود ندارد و اين با معارف شيعه که زمين بدون حجت نمي ماند مخالف است.
3- حاکميت 309 ساله امام حسين (عليه السلام) که پس از قائم (عليه السلام) آغاز مي شود با هرج و مرج پنجاه ساله و کشته شدن آن حضرت سازش ندارد، زيرا اگر حکومت 309 ساله، پس از قائم (عليه السلام) آغاز شود هرج و مرج پنجاه ساله معنا ندارد و اگر پنجاه سال به طول بينجامد تا حکومت آن حضرت آغاز گردد تعبير حکومت پس از قائم بي معنا مي شود. ضمن اينکه کشته شدن آن حضرت با حاکميت طولاني 309 ساله ي او منافات دارد؛ زيرا اگر کشته شود چگونه حکومت کند مگر اينکه کشته شدن او را پس از حکومت او بدانيم که برخلاف ظاهر روايت است.
صحيحِ روايت همان گونه است که با سند موثق نقل گرديد و اين تناقض در آن وجود ندارد.

4- برپايي قيامت

وضعيت ديگرِ پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وقوع هرج و مرج و بر پايي قيامت پس از گذشت چهل روز مي باشد.

نظريه شيخ مفيد

برخي بزرگان نظير شيخ مفيد(13) و به دنبال او علي بن عيسي اربلي (14) و علي بن يونس عامل (15) و شيخ طبرسي(16) نوشته اند: پس از حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود و پس از چهل روز که به هرج و مرج مي گذرد قيامت برپا مي شود.
از آنجا که علماي پس از شيخ مفيد، کلام او را نقل کرده اند ما تنها سخن او را بيان مي کنيم و هر گونه بحثي که درباره ي سخن شيخ مفيد داشتيم درباره ي سخن آنها نيز به همان گونه خواهيم داشت.
شيخ مفيد مي نويسد:
ليس بعد دولة القائم (عليه السلام) لاحد دولة الاّ ما جاءت به الرواية من قيام ولده ان شاء الله ذلک، و لم ترد به علي القطع و الثبات و اکثر الروايات انه لن يمضي مهدي هذه الامّة (عليه السلام) الاّ قبل القيامة باربعين يوماً يکون فيها الهرج، و علامات خروج الاموات، و قيام الساعة للحساب و الجزاء، والله اعلم بما يکون.(17)
پس از دولت قائم (عليه السلام) براي کسي دولتي نخواهد بود مگر آنچه که روايت بر آن وارد شده است که اگر خدا بخواهد فرزندانش به حکومت مي رسند و اين روايت قطعي و يقيني نيست (18) و بيشتر روايات بر آنند که مهدي اين امت چهل روز قبل از قيامت از دنيا مي رود که در اين مدت هرج و مرج و نشانه هاي بيرون آمدن مردگان از قبرها و فرا رسيدن قيامت براي رسيدگي به حساب اعمال مردم و جزاي آنها خواهد بود و خداوند به آنچه پيش مي آيد آگاه تر است.

بررسي نظريه شيخ مفيد

دو نکته مهم در سخن شيخ مفيد وجود دارد:
1- پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود.
2- اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت مي کند.
امّا نکته اوّل که پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نباشد پذيرفته نيست؛ زيرا روايات مختلفي درباره ي حکومت امام حسين (عليه السلام) وارد شده است که يکي از آنها داراي سند موثق است و بحث آن خواهد آمد و پيش از اين هم به آن اشاره شد.
امّا نکته دوم که اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت کند و پس از او هرج و مرج زمين را فراگيرد هم مورد اشکال است و اکثر روايات چنين معنايي را افاده نمي کنند. علامه مجلسي نظر متفاوتي را در اين باره مطرح کرده و مي نويسد:
ما روي ان بعد القائم (عليه السلام) تقوم الساعة بعد الاربعين يوماً فهو خبر واحد لايعارض الاخبار الکثيرة.(19)
آنچه روايت شده است که چهل روز پس از قائم (عليه السلام) قيامت برپا مي شود خبر واحد است و نمي تواند با اخبار فراوان (20) تعارض داشته باشد.
لازم است در اينجا روايات مورد اشاره شيخ مفيد و علامه مجلسي را نقل و بررسي کنيم تا وجود روايات و تعدد آنها و نسبتي که با يکديگر دارند معلوم گردد و درنتيجه وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در ارتباط با قيامت روشن شود. در اينجا روايات مربوط به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم.

روايت اوّل:

عبدالله بن سليمان عامري گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
ما زالَتِ الأرضُ إلاّ وَ للهِ تَعالي ذِکرُهُ فِيها جُجَّةُ يَعرِفُ الحَلالَ و الحرامَ وَ يَدعُوا إلي سَبيلِ اللهِ عزّوجَلّ، و لا يَنقطِعُ الحُجَّةُ مِنَ الأَرضِ إلاّ اَربَعينَ يَوماً قَبلَ يَومِ القِيامَةِ، فَإذا رُفُعَتِ الحُجَّةُ أُغلِقَ بابُ التُّوبَةِ وَ لَن يَنفَعَ نَفساً إيمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَن تُرفَعَ الحُجَةُ اولئکَ شِرارُ خَلقِ اللهِ، وَ هُمُ الّذِينَ تَقُومُ عَلَيهِمُ القِيامَةُ.(21)
همواره حجتي از سوي خدا بر روي زمين وجود دارد که حلال و حرام را مي شناسد و به سوي خداي عزّوجلّ فرا مي خواند و زمين از حجت خالي نمي شود مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت. پس زماني که حجت از زمين برداشته شود درِ توبه بسته مي شود و هر کس تا آن هنگام ايمان نياورده باشد ايمانش براي او سودي ندارد، اينها بدترين خلق خدا هستند و هم اينهايند که قيامت بر آنها فرا مي رسد.
اين روايت که به ضرورت وجود حجت، پيش از چهل روز، به برپايي قيامت اشاره دارد در خصوص فرا رسيدن قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) نمي باشد؛ زيرا حجت دراين گونه روايات لقب حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه به معناي حجت خداوند است که مي تواند مصداق هاي مختلفي داشته باشد. بنابراين هر امامي که دنيا در عصر او به پايان مي رسد حجت خداوند است که پيش از چهل روز به برپايي قيامت از زمين برداشته مي شود.
از همين رو صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات پس از بيان روايتي که در آن آمده است «آخر من يموت، الامام (عليه السلام)» (آخرين کسي که مي ميرد امام (عليه السلام) است) مي نويسد:
المراد بالامام هنا، الّذي هو آخر من يموت، الحسين (عليه السلام).(22)
دراين روايت مراد از امام که آخرين کسي است که مي ميرد حسين (عليه السلام) است. و در بيان علّت سخن خود مي نويسد:
«في الجمله حجت که با ترساندن و هدايت مردم بر آنها حکومت مي کند حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه بنابر روايت معصومين (عليه السلام) حسين بن علي (عليه السلام) است که مهدي (عليه السلام) را غسل مي دهد و پس از او تا زماني که خدا بخواهد حکومت مي کند.»(23)
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند در شعب معراج به من فرمود:
يا محمّد! عليُّ آخِرُ مَن أقبِضُ روحَهُ مِنَ الأئِمَّةِ.(24)
اي محمّد! علي آخرين نفر از ائمه است که جان او را مي گيرم.
نتيجه اينکه روايت ياد شده در مقام بيان وجود حجت خدا چهل روز پيش از قيامت است امّا اينکه اين حجت کدام يک از ائمه (عليه السلام) است به آن اشاره نشده است، احتمال دارد که امام زمان (عليه السلام) باشد و احتمال دارد يکي ديگر از ائمه (عليه السلام) باشد و با وجود احتمال ديگر نمي توان براي اثبات برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به آن استدلال کرد.
روايتي که مورد نقل و بررسي قرار گرفت در منابع مختلفي نظير محاسن، جلد 1، صفحه ي 236 و دلائل الامامة، ص 434 با کمي تفاوت نقل شده است و اگرچه تفاوت هايي در برخي از روايان سلسله سند آن وجود دارد، امّا نقل کننده ي آن از امام صادق (عليه السلام) همان عبدالله بن سليمان عامري است و بنابراين، يک روايت به شمار مي آيد.

روايت دوم:

شيخ طوسي سخني را از عبدالله بن جعفر حميري نقل مي کند که او مي گويد:
اعتقادي و ديني ان الارض لاتخلو من حجة الاّ اذا کان قبل القيامة باربعين يوماً(25)
اعتقاد و دين من اين است که زمين از حجت خالي نمي ماند مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت.
حجت در اين سخن هم که در منابع روايي نقل شده است به معناي حجت خداوند بر روي زمين است که بحث آن گذشت و احتمالاً سخن عبدالله بن جعفر حميري برگرفته از همان روايتي است که عبدالله بن سليمان عامري از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده بود و در هر صورت سخن او روايت به شمار نمي آيد.

روايت سوم:

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
من و دوازده نفر از اهل بيتم که اولين آنها علي بن ابي طالب است کوه هاي زمين هستيم که خداوند به وسيله آنها زمين را از فرو بردن اهلش نگاه مي دارد. وقتي دوازده نفر از اهل من رفتند زمين اهلش را فرو مي برد و مهلت نخواهند يافت.(26)
اين روايت با کمي تفاوت در کتاب غيبت شيخ طوسي صفحه ي 139 و کافي، جلد 1، صفحه 533 نقل شده است.
اهل سنت حديث مشابهي را نقل کرده اند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
دين (اسلام) پيوسته به دوازده نفر از قريش برپاست وقتي از دنيا رفتند زمين بر اهلش موج مي آورد.(27)
اين گونه روايات در مقام بيان جايگاه امنيت بخش ائمه (عليه السلام) بر روي زمين اند، يعني وجود مبارک آنها اين اثر را دارد که سبب امنيت و آرامش زمين مي گردد، و چون از زمين رخت بربندند هرج و مرج، زمين را فرا گرفته و ساکنان خود را از بين مي برد، امّا اينکه اين هرج و مرج پس از حضرت مهدي (عليه السلام) باشد و چهل روز بعد از او قيامت فرا رسد در اين روايات به آن اشاره اي نشده است و روايات ياد شده با استمرار امنيت زمين با معصوم ديگري پس از امام زمان (عليه السلام) منافاتي ندارند. ترتيبي که ما از دوازده امام معصوم در ذهن داريم که اولين آنها اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) و آخرين آنها حضرت مهدي (عليه السلام) مي باشد سبب گرديده است که آخرين حجت روي زمين را هم امام زمان (عليه السلام) بدانيم در حالي که آخرين امام بودن آن حضرت به معناي آخرين حجت بودن او نيست بلکه آخرين حجت مي تواند اولين يا دومين امام هم باشد و با توجّه به روايات رجعت، آخرين حجت، آخرين امام نخواهد بود چنانچه در ذيل روايت اوّل، رواياتي را در اين باره بيان کرديم. امنيت زمين با هر يک از دوازده امام معصوم برقرار است و هرگاه همه ي آنها رفتند زمين موج مي آورد امّا آيا اين موج آوردن پس از حضرت مهدي (عليه السلام) است، از روايات ياد شده چنين استفاده اي نمي شود.
روايات ديگري وارد شده است که به جاي موج آوردن زمين و فرو بردن ساکنان آن، تغيير هرج و مرج در آنها استفاده شده است. اينها هم نظير روايات گذشته به جايگاه امنيت بخش ائمه (عليهم السلام) اشاره کرده اند که به دو مورد آن ها اشاره مي کنيم.
جابر بن سمرة گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
من دوازده جانشين از قريش دارم، وقتي حضرت به منزل خود رفت به طور خصوصي به محضر او رسيدم و پرسيدم پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: آنگاه هرج و مرج مي شود.(28)
راويان اين روايت نظير جابر بن سمرة، زياد بن خيثمه و هيثم بن کميل ضمن عامي مذهب بودن، مجهول و ناشناخته اند و روايت آنها ضعيف است.
وهب بن منبه گويد:
يکون بعدي اثنا عشر خليفة ثمّ يکون الهرج، ثمّ يکون کذا، ثمّ يکون کذا و کذا.(29)
پس از من دوازده جانشين خواهد بود آنگاه هرج و مرج مي شود و بعد هم همين گونه است و پس از آن هم همين گونه و همين گونه است.
سند اين روايت هم ضعيف است. وهب بن منبه فرد ضعيفي است و نام کسي که اين حديث را از وهب شنيده در سلسله سند روايت ذکر نشده است و حتي نام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اوّل آن نيامده است و صَرف نظر از سند اين روايات آنچه درباره ي روايات پيش از آنها بيان کرديم در اينجا هم بيان مي کنيم.

روايت چهارم:

ابوهريره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:
....(مهدي عليه السلام) تا هفت يا هشت يا نُه سال همين گونه به عدالت رفتار مي کند آن گاه خيري در زندگيِ پس از او نيست.(30)
مراد از زندگيِ بدون خير و خوبي دراين روايت به قرينه روايات ديگر همان زندگي توأم با هرج و مرج است. اگر چه اين روايت به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) اشاره دارد، امّا سند آن ضعيف و راويان آن عامي مذهب هستند و با روايت معتبر جابر جعفي که نقل خواهد شد تعارض دارد. از اين رو فاقد اعتبار و شرايط تمسک به آن است. ضمن اينکه اين روايت موافق عقيده ي اهل سنت است که با رجعت و حاکميت امامان شيعه پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مخالفت دارند.

روايت پنجم:

روايتي بسيار طولاني درباره ي رجعت و مسائل ظهور از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که در پايان آن مفضل بن عمر درباره ي مدت حکومت امام زمان (عليه السلام) سؤال مي کند و آن حضرت پاسخي مي دهد که از آن استفاده مي شود پس از حکومت آن حضرت قيامت برپا مي شود.(31) اين حديث را «حسين بن حمدان» در کتاب هداية الکبري صفحه 392 نقل کرده است و حسن بن سليمان آن را با تفاوت هايي در کتاب بصائر الدرجات صفحه 179 آورده است و متن آن در بحار الانوار نيز تفاوت هايي با اين دو کتاب دارد امّا در سند آن تفاوتي نيست و بسيار ضعيف است به گونه اي که نمي توان به آن اعتماد کرد. با توجّه به اينکه اين روايت از مطالب گسترده اي درباره ي رجعت و ظهور برخوردار است بررسي ريشه اي سند آن ضروري است که در پاورقي به آن مي پردازيم.(32)

روايت ششم:

فضل بن شاذان در کتاب اثبات الرجعة با سند موثق از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:
أَلا اُبَشّرُکِم أيَّهَا الناسُ بِالمَهدِيِّ؟ قَالُوا بَلي، قَال: فَاعلَمُوا أَنَّ اللهَ تَعالي يَبعَثُ فِي اُمَّتي سَلطاناَ عادِلاَ و إماماً قاسِطاً يَملأُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً وَ هُوَ التَّاسِعُ مِن وُلدِ وَلَديَ الحُسَينِ، إسمُهُ إسمي وَ کُنيَتُهُ کُنيَتي. أَلا و لا خَيرَ فِي الحَياَةِ بَعدَهُ وَ لا يَکُونُ إنتهاءُ دَولَتِهِ إلاّ قَبلَ القِيامةِ بِأربَعينَ يَوماً.(33)
اي مردم! آيا مي خواهيد شما را به مهدي بشارت دهم؟ عرض کردند: آري، فرمود: بدانيد که خداي تعالي، سلطان عادل و پيشواي دادگري را در امّت من بر مي انگيزد که زمين را پر از عدل و داد مي کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است و او فرزند نهم فرزندم حسين است که نامش نام من و کينه اش کنيه من مي باشد. آگاه باشيد که خير در زندگي پس از او نيست و پايان دولتش جز چهل روز پيش از قيامت نمي باشد.
نتيجه اينکه از شش روايتي که نقل گرديد تنها روايت ششم براي اثبات قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قابل تمسک و استدلال است.
البته پذيرش آن هم در صورتي خواهد بود که روايات ديگري با اين روايت تعارض نداشته باشند که در آن صورت بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که داراي مرجح است مقدم خواهد بود و اين بررسي در پايان همين فصل خواهد آمد.

5- حاکميت امام حسين (عليه السلام)

وضعيت ديگري که براي پس از رحلت حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح است حکومت امام حسين (عليه السلام) مي باشد که چند روايت هم درباره ي آن وارد شده است. بنابراين روايات، آن حضرت در ايام رجعت خود حاکميت جهان را پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در دست مي گيرد و به مدت زيادي حکومت مي کند. در اينجا به بررسي روايات حاکميت امام حسين (عليه السلام) مي پردازيم.

روايت اوّل:

امام باقر (عليه السلام) فرمود:
إنّ أوّلَّ مَن يَرجِعُ لَجارُکُمُ الحُسينُ (عليه السلام) فيَملِکُ حتّي تَقَعَ حاجِباهُ علي عَينَيهِ مِنَ الکِبَرِ.(34)
اولين کسي که بر مي گردد همسايه شما، حسين بن علي (عليه السلام) است و به اندازه اي حکومت مي کند که به خاطر پيري، ابروهايش بر روي چشمانش قرار مي گيرد.
داوود بن راشد که اين حديث را به يک واسطه از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند مجهول است و روايت او ضعيف مي باشد اگرچه همه راويان ديگر اين حديث موثق اند.

روايت دوم:

معلّي بن خنيس و زيد شحّام گويند از امام صادق (عليه السلام) شنيديم که مي فرمايد:
إنَّ اوّلَ مَن يَکِرُّ فِي الرَّجعَةِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام) وَ يَمکُثُ فِي الأرضِ اَربَعينَ سَنَةً حَتّي يسقُطَ حَاجِباهُ عَلي عَينَيهِ.(35)
اولين کسي که در رجعت باز مي گردد حسين بن علي (عليه السلام) است و چهل سال در روي زمين مي ماند تا اينکه ابروهايش بر روي چشمانش مي افتد.
يکي از راويان اين حديث که با تعبير «عن رجل» از او ياد شده است مجهول است و به خاطر آن، سند روايت ضعيف است اگرچه ساير راويان آن موثق اند.
اشکال ديگري که بر اين روايت وارد شده است اين است که به حکومت آن حضرت تصريح ندارد مگر اينکه به قرينه روايات ديگر «مکث» را حمل بر حکومت کنيم که آن هم دشوار است.

روايت سوم:

جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند يکي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد سال حکومت مي کند و نه سال هم بر آن مي افزايد. عرض کردم: در چه زماني؟ فرمود: پس از قائم. سؤال کردم قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: نوزده سال.(36)
اين روايت که متن کامل آن در فصل رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل و ترجمه گرديد سند موثقي دارد و در نتيجه حکومت امام حسين (عليه السلام) با آن به اثبات مي رسد. البته اين روايت در کتاب اختصاص، صفحه 257 و تفسير عياشي، جلد 2، صفحه 326 با سند و محتواي ضعيفي نقل شده است که به آن اعتمادي نيست و سند معتبر آن تنها در کتاب غيبت شيخ طوسي (رحمه الله) بيان گرديده است که راويان آن فضل بن شاذان، حس بن محبوب، عمرو بن ابي المقدام و جابر جعفي هستند و همه آنها موثق و اکثر آنها از چهره هاي ممتاز راويان شيعه به شمار مي روند.

جمع بندي روايات

در مباحثي که تاکنون مطرح گرديد پنج وضعيت براي جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) ترسيم کرديم که درباره ي هر کدام از آنها رواياتي وارد شده بود اين وضعيت ها عبارت بودند از:
1- حاکميت دوازده مهدي.
2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام).
3- هرج و مرج پنجاه ساله.
4- برپايي قيامت.
5- حکومت امام حسين(عليه السلام).
پنج وضعيت ترسيم شده به گونه اي هستند که امکان جمع آنها ممکن نيست، يعني اگر جهان بخواهد شاهد حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) باشد ديگر نمي شود شاهد حاکميت مسيح (عليه السلام) باشد و يا اگر شاهد حاکميت امام حسين (عليه السلام) باشد ديگر شاهد برپايي قيامت نخواهد بود. بنابراين تنها يکي از پنج مورد ياد شده مي تواند عملي شود امّا اين يک مورد، کدام يک از وضعيت هاي پنجگانه است؟
در مباحثي که گذشت معلوم گرديد روايات حاکميت دوازده مهدي يا حکومت فرزندان امام زمان (عليه السلام) يا هرج و مرج پنجاه ساله و همچنين حاکميت مسيح (عليه السلام) ضعيف هستند امّا برپايي قيامت و حاکميت امام حسين (عليه السلام) هر کدام از يک روايت موثق برخوردارند که با يکديگر تعارض دارند. امّا با توجّه به شهرت روايت حاکميت امام حسين (عليه السلام) و مخالفت آن با نظر اهل سنت که به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قائلند چنان که روايت آن درهمين مقاله بيان گرديد، روايت حاکميت آن حضرت بر روايت برپايي قيامت مقدم است؛ زيرا احتمال تقيه در صدور روايت موافق آنها وجود دارد و بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که با آنها مخالف است مقدم مي باشد و در نتيجه جهانِ پس ازمهدي (عليه السلام) با حاکميت امام حسين (عليه السلام) استمرار مي يابد.

پي نوشت ها :

1- کمال الدين ، ص 358.
2- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478.
3- مختصر بصائر الدرجات، ص 40.
4- بحار الأنوار، ج 53، ص 148 و 149.
5- دلائل الامامة، ص 443.
6- تفسير الثعلبي، ج 3، ص 82 - تاريخ دمشثق ، ج 47، ص 521.
7- الخصال، ص 476 - عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 66، ح 18.
8- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
9- العمدة، ص 439.
10- صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
11- معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام)، ج 3، ص 121.
12- الاختصاص، ص 257 و 258.
13- الارشاد، ج 2، صث 387.
14- کشف الغمة، ج3، ص 266.
15- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
16- اعلام الوري ، ص 295.
17- الارشاد، ج 2، ص 387.
18- اين روايت در بحث حاکميت دوازده مهدي نقل گرديد.
19- بحار الانوار، ج 25، ص 108.
20- مراد علامه مجلسي از اخبار فراوان، اخباري است که بر رجعت يا حکومت ائمه (عليه السلام) پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.
21- کمال الدين، ص 229، ح 24.
22- مختصر بصائر الدرجات، ص 211.
23- همان منبع.
24- همان منبع، ص 36.
25- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 243.
26- الاستنصار، ص 8.
27- کنزالعمال، ج 12، ص 34.
28- الخصال، ص 427، ح 26.
29- الخصال ، ص 474، ح 34.
30- مسند احمد، ج 3، ص 37 - الدرالمنثور، ج 6، ص 57.
31- بحار الانوار، ج 53، ص 35.
32- سلسله ي سند حديث مفضل اين گونه است: عن الحسين بن حمدان، عن محمّد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسني، عن شعيب محمّد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمّد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال: سألت سيدي الصادق (عليه السلام)...
امّا حسين بن حمدان فردي است که نجاشي درباره ي او مي نويسد:
حسين بن حمدان؛ انحراف در مذهب داشت. (رجال النجاشي، ص 67)
و ابن غضائري درباره ي او مي نويسد:
کذاب، فاسد المذهب، صاحب مقالة ملعونة، لايلتفت اليه. (رجال ابن الغضائري، ص 54) يعني، بسيار دروغگو، داراي انحراف در مذهب و صاحب گفتار لعنت شده بود و به نقل او توجّه نمي شود.
علامه حلي نيز نظير سخن ابن غضائري را درباره ي حسين بن حمدان آورده است (خلاصة الاقوال، ص 339).
علي بن عبدالله حسني راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و ضعيف است.
محمّد بن نصير هم فردي ضعيف و اهل غلو است که امام هادي (عليه السلام) او را لعنت کرده است.علامه حلي در اين باره مي نويسد: محمد بن نصير النميري، لعنه علي بن محمّد العسکري (عليه السلام) (خلاصة الاقوال، ص 401).
همچنين علامه حلي مي نويسد: شيخ طوسي (رحمه الله) گروهي از راويانِ مذمت شده را معرفي کرده است که يکي از آنان محمّد بن نصير نميري است که در عصر امام حسن عسکري (عليه السلام) بوده است. وقتي آن حضرت از دنيا رفت نميري ادّعا کرد که ابي جعفر محمّد بن عثمان صاحب الزمان مي باشد و خود از سوي او نيابت دارد که خداي تعالي او را مفتضح کرد. و سعد بن عبدالله درباره ي محمّد بن نصير مي گويد: کان يقول بالتناسخ و يغلو في ابي الحسن (عليه السلام) و يقول فيه بالربويية. (او قائل به تناسخ بود و درباره ي امام هادي (عليه السلام) غلو مي کرد و مي گفت: او داراي ربوبيت است). (خلاصة الاقوال، ص 432 و 433).
محمّد بن مفضل راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و در نتيجه نقل او ضعيف است.
امّا مفضل بن عمر مورد اختلاف است. برخي او را به شدت تضعيف کرده و عده اي او را به شدت تحسين کرده اند که بحث آن مفصل است و در اين مقال نمي گنجد.
صاحب معالم درباره ي او مي نويسد: ورد في مدحه و ذمه آثار (در ستايش و مذمت او سخناني وارد شده است). (التحرير الطاووسي، ص 537).
33- کتاب سليم بن قيس، ص 478 تحقيق محمّد باقر بهبودي.
34- مختصر بصائر الدرجات، ص 27 و 28.
35- مختصر بصائر الدرجات، ص 18.
36- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478 ، ح 505.

منبع مقاله : 
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
تعداد بازدید از این مطلب: 64
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نشانه هایی از پایان
نشانه هایی از پایان

 


در خلال اعصار و قرون، شماری از معلمان روحانی و غیبگویان، بصیرت خاصی نیست به آینده پیدا کرده اند. یکی از عمیق ترین این بصیرتها نسبت به آنچه اتفاق خواهد افتاد، 2000 سال پیش، در دامنه ی کوهی خارج از اورشلیم اعطا شد. گروه کوچکی از حقیقت جویان در گرد معلمشان، عیسای ناصری، جمع شده بودند. سؤالی که از او پرسیدند، جوابی را در پی داشت که سالها و قرنها، تا این زمان که ما در آن زندگی می کنیم، ادامه دارد:
«و همانطور که او [عیسی] بر فراز کوه زیتون ها نشست، حواریون به سوی او آمدند، گفتند: به ما بگو نشانه های آمدن تو و پایان دنیا چه خواهد بود؟»(1)
عیسی(ع) با شماری از مشخصات جوابشان را داد تا مراقب باشند. (عبارت «پایان دنیا» (2) که در اینجا به کار رفته به معنای پایان عمر کره ی زمین نیست، بلکه منظور پایان سلطه ی غیر انسانی بشر بر روی زمین است). اگر چه بسیار از نشانه هایی که او داد، قرنها گریبانگیر دنیا بوده؛ اما جالب توجه آن است که شدت و کثرت این نشانه ها اکنون افزایش یافته است:

1. افزایش جنگها

«از جنگها خواهید شنید و شایعات جنگها؛ زیرا ملتی علیه ملتی بر خواهد خاست، و مملکتی علیه مملکت دیگر.»(3)
هیچ مقطعی از تاریخ مانند قرن بیستم، شاهد افزایش تعداد جنگها نبوده است. طبق برآورد صلیب سرخ جهانی، بیش از 100 میلیون نفر در جنگهایی که از آغاز این قرن به وقوع پیوسته است؛ جان خود را از دست داده اند.
از جنگ جهانی دوم تاکنون، بیش از 150 جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و انقلاب رخ داده است. از پایان جنگ جهانی دوم، ارقام کشته ها در نزاعهای مسحانه، بیش از 23 میلیون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست: «جنگهای قرن بیستم، جنگهای تمام عیاری علیه جنگجویان و غیر نظامیان بوده است... در حالی که در قیاس با آن، جنگهای وحشیانه ی قرون پیشین مانند جنگهای خیابانی بوده است.»

2. گسترش خشکسالی

« و نیز خشکسالی خواهد آمد.»(4)
اواخر سال 1996، بانک جهانی گزارش کرد که روزانه بیش از 800 میلیون نفر گرسنه، در جهان به سر می برند و بیش از 500 میلیون کودک، غذای کافی برای رشد روانی و جسمانی دریافت نمی کنند. معاون بانک جهانی می گوید: «روزانه حدود 40 هزار نفر در جهان، بر اثر گرسنگی می میرند، که غالباً در مناطق روستایی رخ می دهد.»

3. شیوع بیماریهای مهلک

«و نیز بیماریهای مهلک خواهد بود.»(5)
کمتر از 20 سال پیش، حرفه ی پزشکی مدعی بود که بر بسیاری از بیماریهای باکتریایی و ویروسی فائق آمده است، اما امروزه مواردی از بیماریهای عفونی بیداد کرده است.
خبرگزاری آسوشیتد پرس گزارش می دهد: « ظهور انواع باکتریهایی که نمی توان با آنتی بیوتیکهای فعلی آنها را از بین برد، می تواند خود، تبدیل به تهدیدی علیه سلامت عمومی و بدتر از بیماری ایدز شود. بیماریهایی که اخیراً گمان می رفت بر آنها فائق آمده باشند، رفته رفته مهار ناشدنی می شوند... دانشمندان انتظار چیزی کمتر از یک فاجعه ی پزشکی ندارند.»
UN AIDS، برنامه ی مشترک سازمان ملل علیه ویروس ایدز، در گزارش پایان سال خود در دسامبر 1996، عنوان کرد که در آن سال، 1/3 میلیون مورد جدید از آلودگی به ویروس اچ. آی. وی. در تمام دنیا رخ داده است. در سال 1996، یک و نیم میلیون نفر از بیماری ایدز مردند که مجموع کسانی که تاکنون در ارتباط با این بیماری مرده اند به 6/4 میلیون نفر می رسد. بر اساس همین نوشتار، افزون بر 24 میلیون نفر مبتلا به ویروس اچ. آی. وی. یا بیماری ایدز، اکنون در تمام دنیا زندگی می کنند؛ این آمار و ارقام به خوبی می رساند که از سال 1981 - که این بیماری برای اولین بار شناسایی شد- تاکنون بالغ بر 30 میلیون نفر به آن مبتلا شده اند. سازمان بهداشت جهانی می گوید: « در تمام دنیا، روزانه بیش از 6000 نفر به این بیماری مبتلا می شوند و این سرایت روز به روز بدتر می شود.»

4. فراوانی زمین لرزه

« و در جاهای متعدد زمین لرزه خواهد بود.»(6)
سالنمای جهانی به ما می گوید که بین سالهای 1000 تا 1800 میلادی، تنها 21 زمین لرزه عمده وجود داشت. اما بین سالهای 1800 تا 1900 تعداد آن 18 واقعه بود. بین سالهای 1900 تا 1950، 33 زمین لرزه ی بزرگ به وقوع پیوست؛ تقریباً به اندازه ی آنچه در طی 1850 سال گذشته رخ داده است!
بین سالهای 1950 تا 1991، 93 زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد، تقریباً 3 برابر تعداد آن در نیم قرن گذشته، و 1/3 میلیون نفر از مردم را در سراسر جهان، به کام مرگ فرستاد. بسیاری از دانشمندان هشدار می دهند که ما در حال حاضر به دوره ای از بلایای زمین لرزه ای وارد می شویم.

5. گسترش خشونت

دنیایی «پر از خشونت»(7)
یکی دیگر از شرایطی که به گفته ی عیسی (ع) درست در زمان پیش از بازگشتش رواج خواهد داشت، خشونت وحشیانه است.
«همانطور که در ایام [دوره ی] نوح بود، در زمان آمدن پسر انسان نیز چنین خواهد بود.»(8)
در دوره ی نوح، «زمین در برابر خداوند فاسد و پر از خشونت بود.»(9)
روزنامه های امروز پر از تیترهایی از ماجراهای غم انگیزی از خشونتهای بی رحمانه است. امروزه میزان آدم کشی و خودکشی سالانه در آمریکا، تقریباً به اندازه ی مجموع کشته شدگان امریکایی در طول جنگ ویتنام است. تنها در 30 سال گذشته، خودکشی و قتل، جان بیش از یک میلیون و دویست هزار امریکایی؛ یعنی بیش از تمام مردانی را که در کل جنگهای تاریخ امریکا کشته شده اند، گرفته است.

6. ابلاغ مژده انجیل

«سرانجام وقتی مژده ی انجیل به گوش همه ی مردم جهان رسید و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنیا به آخر خواهد رسید.»(10)
برخلاف رشد غم انگیز جنگها، خشکسالی، طاعون و زمین لرزه هایی که به گفته عیسی (ع)، «آغاز غمها»(11) است، ابلاغ موعظه ی انجیل به تمام ملتها، نشانه ای ویژه برای زمانی است که دنیا حقیقتاً به پایان خود برسد.
هیچ گاه در طول تاریخ مانند امروز، انجیل در سراسر دنیا و برای کل ملتها خوانده نشده بود؛ اگر چه مستقیماً به وسیله ی مبلغان مسیحیت انجام نمی گیرد، اما با وسایل ارتباط جمعی نوین از قبیل: رادیو، تلویزیون، و ارتباطات راه دور، انجام می گیرد. طبق سالنامه ی جهان مسیحیت، پیام انجیل، هم اکنون برای 4 میلیارد نفر؛ یعنی عملاً برای تمام کشورها موعظه شده است. «آنگاه پایان فرا خواهد رسید.»

7. افزایش مسافرتها

«بسیاری به جلو و عقب خواهند دوید.»(12)
حوالی 534 پیش از میلاد مسیح، خداوند به پیامبرش دانیال گفت: « در آخر زمان، بسیاری به جلو و عقب خواهند دوید و دانش زیاد خواهد شد.»(13) عبارت «بسیاری به جلو و عقب می دوند»، به لحاظ لغوی یعنی «به سرعت در اطراف در تکاپو هستند» یا به قول لیوینگ بایبل(14): «مسافرتها افزایش خواهد یافت.»
در نظر بگیرید وسایل حمل و نقل مردم، هزاران سال بود که تغییر اساسی نکرده بود، با این نگرش اهمیت این پیشگویی آشکار می شود. امروزه می توانند ظرف 24 ساعت دور دنیا را طی کنند. فضا پیما قادر است در 80 دقیقه کره ی زمین را دور بزند!
تعداد مردمی که امروزه اقدام به سفر می کنند، بی سابقه است. به گفته ی متخصصان اقتصادی، مسافرت و گردشگری، امروزه «بزرگ ترین و پر انرژی ترین صنعت در دنیاست.»

8. فزونی دانش

«دانش زیاد خواهد شد.»(15)
افزایش دانش در سالهای اخیر، تقریباً خارج از تصور ماست! واژه ی «بار سنگین اطلاعات» برای نسل ما وضع شده است. هم اکنون روزانه، معادل بیش از 300 میلیون صفحه اطلاعات، به شبکه ی اینترنت فرستاده می شود. هم اکنون هشتاد درصد از کل دانشمندان، در قید حیات هستند و در هر دقیقه، 2000 صفحه به علوم بشر اضافه می کنند. حدوداً نیمی از دانش پزشکی، هر ده سال یک بار منسوخ شده از دور خارج می شود.
فناوری رایانه، انفجار دانشی را که در زیر بار آن قرار داریم ترسیم می کند. در سال 1948، ترانزیستور یا واحد ساختمانی اصلی رایانه ها، در آزمایشگاه های بل ابداع شد. در سال 2000، هر تراشه ی پردازشگر، شامل یک میلیارد ترانزیستور خواهد بود.

9. ظهور ضد مسیح

«ضد مسیح می آید»(16).
نشانه ی با اهمیت و پایانی آخر زمان - که چندین فصل انجیل به آن اختصاص یافته است. ظهور حکومت واحد جهانی به سرکردگی یک مستبد اهریمنی، موسوم به ضد مسیح یا «جانور» است. به گفته ی کتاب مکاشفه، تمام دنیا، شیطان را در قالب این رهبر حیوان منش جهانی، پرستش خواهد کرد.
به گفته ی انجیل، «پیمان» یا موافقت نامه ی صلح ابتکارآمیزی به مدت هفت سال، نقشی محوری در ادعای ضد مسیح در رهبری جهان دارد. این توافقنامه، بحران خاورمیانه را موقتاً با صلحی میان اسرائیل و کشورهای عرب همسایه، حل خواهد کرد. کوه موریاه در اورشلیم (بیت المقدس)، که زمانی معبد یهودیان در آن قرار داشت و همانجا که قبه الصخره مسلمانان هم اکنون وجود دارد، نقطه ی کانونی خواهد بود.
سه سال و نیم پس از وضع پیمان، ضد مسیح آن را لغو خواهد کرد. آنگاه بیت المقدس را پایتخت بین المللی خود خواهد نمود و غیر از پرستش خود و تصویر عرفانی اش، تمام ادیان را ممنوع خواهد کرد. این تصویر به طریقی نیرو می گیرد تا هم صحبت کند و هم سبب کشته شدن کسانی شود که از پرستش او سرباز می زنند.(17) عیسی (ع) گفت این هنگام، زمان «مصیبت بزرگ است، آن چنان که از زمان پیدایش جهان وجود نداشته است.»(18)

10. پیدایش نشانه ی جانور

«او موجب می شود تا همگان نشانی بر روی دست راست یا روی پیشانی شان دریافت دارند، به طوری که هیچ کس نمی تواند بخرد یا بفروشد مگر کسی که نشان یا نام جانور، یا شماره ی اسم او را داشته باشد...شماره ی او 666 است.»(19)
این پیشگویی مطلبی را توصیف می کند که تا پیش از این هیچ گاه امکان پذیر نبود. دو هزار سال پیش، یوحنای حواری، ماهی گیری ساده، پیشگویی کرد که روزگاری، نظام اقتصادی جهانی ای ظهور خواهد کرد که هر کس در لوای آن مجبور است شماره ای دریافت کند. و بدون آن قادر به خرید و فروش نخواهد بود. تنها از زمان پیدایش رایانه ها و بانکداری الکترونیکی، چنین اتفاقی، امکان رخ دادن داشته است.

11. ظهور ثانوی [مسیح]

«بلافاصله پس از مصیبت [بزرگ].... آنها پسر انسان را خواهند دید که در میان ابرهای آسمان، با قدرت و شکوهی خیره کننده می آید و او برگزیدگان خود را گرد هم خواهد آورد.»(20)
تیره ترین ساعت دنیا به ناگاه با طلوع سپیده دم روز روشنی که عیسی مسیح باز می گردد، پایان می یابد. تمام کسانی که به او تعلق دارند، به طور معجزه آسایی به بدنهای مافوق طبیعی تبدیل شده، از آزار دهندگان ضد مسیح خود، رهایی می یابند و به تماشایی ترین جشن پیروزی ای که تا به حال برگزار شده است، به «شام ازدواج بره» در بهشت، انتقال خواهند یافت! (21)
در آن زمان خشم خوفناک خدوند بر ضد مسیح و پیروان اهریمنی او خواهد افتاد و منجر به بازگشت عیسی(ع) به زمین می شود تا امپراتوری واحد جهانی آنها را، در مواجه ای بهت انگیز، موسوم به نبرد آرمگدون، شکستی تمام عیار داده، نابود سازد.
و این چنین، حکمرانی بی رحمانه ی انسان بر روی زمین، پایان می پذیرد و عیسی و نیروهای مافوق بشری، دنیا را در اختیار گرفته و با عشق بر آن سلطنت و حکومت خواهند کرد. بدین ترتیب دوره ای موسوم به هزاره، یا هزار سال صلح و فراوانی و بهشت، برای همگان آغاز خواهد شد.(22)

پی نوشت ها :

1. این مطلب مقاله ای است با عنوان Sings of the End برگرفته از سایت اینترنتی The Family در سال 1997 به نقل از کتاب. نشانه های پایان، علی فاطمیان.
2. متی 3:24.
3. همان، 24:6.
4. همان؛ 24:7.
5. همان، 24:7.
6. همان، 24:7.
7. پیدایش؛ 11:6.
8. متی 24:37.
9. پیدایش، 11:5:6.
10. متی، 14:24.
11. ماتیو 24:8.
12. دانیال 12:4.
13. همان، 12:4.
14. The Living Bible
15. دانیال، 12:4.
16. اول یوحنا، 2:18.
17. مکاشفات، 14:13- 15.
18. متی، 15:24، 21.
19. مکاشفات، 18- 13:15.
20. متی 29:24 - 31.
21. مکاشفات، 14:14 - 15؛ 6:19 - 9.
22. همان، 11:19- 21؛ 20: 1 - 4.

منبع :پیشگویی ها و آخر الزّمان(جلد 1و2)، (1385)، تهران: نشر موعود عصر(عج)، چاپ دوم1387.
تعداد بازدید از این مطلب: 73
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نشانه هاي ظهور

نشانه هاي ظهور

معني نشانه در اصطلاح ديني:

اصطلاح نشانه در متون ديني در چند مورد به کار رفته که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
1- نشانه اي که در کتاب هاي آسماني همچون تورات و انجيل آمده و صفات رسول اکرم صلي الله عليه و آله را بيان مي کند و بشارت نام دارد.
خداي تعالي فرمايد: (وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ؛ و به فرستاده اي که پس از من مي آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم). (1)
در تفسير قمي به نقل از حضرت امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: (الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْرِفُونَهُ كَمَا يعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ؛ کساني که به ايشان کتاب [آسماني] داده ايم، همان گونه که پسران خود را مي شناسند، او [محمد] را مي شناسند)(2) آمده: «لِأنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَد أنزَلَ عَلَيهِم فِي التَّوارةِ وَ الزَّبُور وَ الاإنجِيل صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ صِفَةَ أَصحابِهِ...؛ زيرا خداي عزوجل در تورات و زبور و انجيل، ويژگي محمد و اصحابش را بر آنان نازل کرده است». (3)
در کافي نيز از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «فَلَمّا أَن بَعَثَ اللهُ عَزَّوجَلَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ المَسيحُ لَهُم: إِنَّهُ سَوفَ يَأتِي مِن بَعدِي نَبِيُّ اسمُهُ أَحمَدُ مِن وُلدِ إِسمَاعِيلَ عليه السلام يَجِيءُ بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذرِي وَ عُذرِکُم؛ چون خدا مسيح عليه السلام را بر مردم مبعوث کرد؛ مسيح عليه السلام به مردم فرمود: همانا بعد از من پيامبري از نسل اسماعيل عليه السلام خواهد آمد که نامش احمد است؛ وي کتابي خواهد آورد که من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت». (4)
از حضرت امام باقر عليه السلام نيز روايت شده که فرمودند: «فَلَم تَزَلِ الأَنبِيآءُ تُبَشِّرُ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله حَتّي بَعَثَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالي المَسيحَ عيِسَي ابنَ مَريَمُ فَبَشَّرَ بِمُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله وَ ذلکَ قَولُهُ تَعالي: (يَجِدُونَهُ) يَعنِي اليَهُودَ وَ النَّصاري (مَکتُوباً) يَعني صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله (عِندَهُم) يَعني فِي التَّوراةِ وَ الإِنجيِلِ (يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ)؛ پيامبران هميشه بشارت به محمد مي دادند تا اينکه خداوند تبارک و تعالي حضرت مسيح؛ يعني عيسي بن مريم عليه السلام را فرستاد و او به رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله بشارت داد و اين معناي سخن خدا است که فرمود: يهود و نصاري ويژگي هاي محمد را (در نزد خود) يعني در تورات و انجيل (نوشته مي يابند که آنان را به خوبي ها فرمان داده و از بدي ها باز مي دارد...)»(5) اين حديث طولاني است و در منابع مختلف نقل شده و مطالب سودمندي دارد که ما به مقدار نياز از آن نقل کرديم.
قرآن کريم، اهل کتاب از يهود و نصاري را که از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمان نمي بردند و دعوت ايشان را اجابت نمي کردند، چنين مورد خطاب قرار مي دهد: (يا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يبَينُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ؛ اي اهل کتاب! پيامبر ما به شما آمده است که بسياري از چيزهايي از کتاب [آسماني خود] را که پوشيده مي داشتيد براي شما بيان مي کند). (6)
در روايت ديگري نقل شده که: حضرت امام رضا عليه السلام در مناظره با جاثليق مسيحي به او فرمود: «فَخُذ عَليَّ السِّفرَ الثّالِثُ الَّذِي فِيهِ ذِکرُ مُحَمَّدٍ وَ بَشارَةُ عيِسَي بِمُحَمَّدٍ؛ سفر سوم از انجيل را باز کن [ تا من از حفظ بخوانم]؛ آنجا که از محمد و بشارت عيسي به محمد ياد شده»، چاثليق گفت: بخوان. حضرت رضا عليه السلام شروع به خواندن آن سِفر از انجيل نمود تا به جايي رسيدذکه نام محمد ذکر شده بود، آن گاه به چاثليق فرمود: «يا جاثَليِقُ! مِن هذَا المَوصُوفُ؛ اي جاثليق، کسي که در اين قسمت توصيف شده چه کسي است»؟ جاثليق گفت: او را توصيف کن. آن حضرت فرمودند: «لا أَصِفُهُ إِلّا بِما وَصَفَهُ اللهُ تعالي، هُوَ صاحِبُ النّاقَةِ وَ العَصا وَ الکِساءِ (النَّبِيُّ الأُمِّيُّ الَّذِي يَجِدُونُهُ مَکتُوباً عِندَهُم فِي التَّوارةِ وَ الإِنجِيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ الخَبائِثُ وَ يَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلالَ الَّتِي کانَت عَلَيهِم) يَهدِي إِلَي الطَّرِيقِ الأَفضَلِ وَ المِنهاجِ الأَعدَلِ وَ الصِّراطِ الأَقوَمِ...؛ من او را توصيف نخواهم کرد جز به همان صفاتي که خداوند تبارک و تعالي او را بدان توصيف فرموده است، او است صاحب شتر ماده، عصا و کساء؛ (پيامبر درس نخوانده اي که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مي يابند؛ [همان پيامبري که] آنان را به کار پسنديده فرمان مي دهد، از کار ناپسند باز مي دارد، براي آنان چيزهاي پاکيزه را حلال و چيزهاي ناپاک را حرام مي گرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايي را که بر ايشان بوده است بر مي دارد)؛ پيامبري که به سوي برترين راه، عادلانه ترين شيوه و محکم ترين طريقه هدايت مي کند...»(7)
2- نشانه هاي مصلح جهاني در کتاب هاي آسماني
در سخن خداي تعالي آمده: (َلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ؛ و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان شايسته ي ما به ارث خواهند برد)؛(8) آنجا که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اين آيه را بر بدترين دشمنان خود که يهوديان بودند تلاوت مي کرد و آنها در برابر او ايستاده بوده؛ اما سکوت اختيار مي کردند و سکوت هم علامت رضايت است؛ چون اگر اين سخنان در تورات نبود، يهوديان که منتظر فرصتي براي اعتراض بر آن حضرت بودند، قطعاً بانگ اعتراض برمي آوردند و سخن ايشان را نفي مي کردند و اگر چنين کاري انجام شده بود، به يقين در تاريخ و اخبار براي ما نقل مي شد.
3- نشانه هاي روز قيامت خود بر دو نوع است:
نوع اول: نشانه هايي که قبل از رسيدن و برپا شدن قيامت به وجود مي آيد که به آن اشراط الساعة مي گويند. در روايات، نمونه هاي بسياري از اين نشانه ها ذکر شده مانند: بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، شکافته شدن سد و خارج شدن يأجوج و مأجوج، آمدن دودي آشکار از آسمان، فرود آمدن حضرت مسيح عليه السلام، خارج شدن جنبنده اي از زمين، قيام فاطمي و کشته شدن دجال.
عبدالوهاب شعراني در کتاب "اليواقيت و الجواهر في بيان عقايد الأکابر" مي نويسد: تمام نشانه هاي رسيدن قيامت که توسط شارع به ما خبر داده شده است، حقيقت داشته و به يقين، همه آنها قبل از رسيدن قيامت واقع خواهد شد؛ اموري از قبيل قيام مهدي عليه السلام، خروج دجّال، فرود آمدن عيسي عليه السلام، خروج دابّه، طلوع خورشيد از مغرب و باز شدن سدّ يأجوج و مأجوج، که اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقي مانده باشد، همه اينها به وقوع خواهد پيوست.(9)
همچنين خداي متعال فرموده است: (َفهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا؛ آيا [کافران] جز اين انتظار مي برند که رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ در حالي که نشانه هاي آن اينک پديد آمده است)(10) اشراط جمع شَرَط، به معناي نشانه و علامت است و بنابراين، اشراط الساعة اشاره به نشانه هاي نزديک شدن روز قيامت است. بيشتر مفسران بر اين عقيده اند که مراد از اشراط الساعة، ظهور شخص بني اکرم صلي الله عليه و آله است؛ چرا که آن حضرت خود فرمودند: «بُعِثتُ أَنَا وَ السّاعَةُ کَهاتَينِ؛ در حالي مبعوث شدم که با قيامت نسبتي چون اين دو انگشت دارم (و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند)».(11)
احاديث متعددي در بيان نشانه هاي قيامت وارد شده است، از قبيل شيوع بسياري از گناهان در ميان مردم، در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد شده: «إِنَّ مِن إَشراطِ السّاعَةِ أَن يُرفَعَ العِلمُ وَ يَظهَرَ الجَهلُ وَ يُشرَبَ الخَمرُ وَ يَفشُو الزِّنا؛ همانا از نشانه هاي قيامت اين است که دانش رخت بربسته، ناداني آشکار مي شود، شراب نوشيده شده و آشکارا زنا مي کنند». (12)
از ابن عباس وارد شده است که گفت: حجّة الوداع را با پيامبر صلي الله عليه و آله به جا مي آورديم که آن حضرت دست به حلقه ي درِ کعبه انداخت و فرمود: «مَعاشِرَ النّاسِ! أَلا أُخبِرُ کُم بِأَشراطِ السّاعَةِ؟؛ اي مردم! آيا از نشانه هاي قيامت به شما خبر ندهم»؟ در اين وقت سلمان رحمه الله نزديک ترين کس به آن حضرت بود، لذا عرضه داشت: بله اي رسول خدا، آن حضرت فرمودند: «مِن أَشراطِ السّاعَةِ إِضاعَةُ الصَّلَواتِ وَ اتِّباعُ الشَّهَواتِ وَ المَيلِ مَعَ الأَهواءِ وَ تَعظِيمُ أَصحابِ المالِ وَ بَيعِ الدِّينِ بِالدُّنيا فَعِندَها يَذُوبُ قَلبُ المُؤمِنُ فِي جَوفِهِ کَما يُذابُ المَلحُ فِي المآءِ مِما يَري مِنَ المُنکَرِ فَلا يَستَطيِعُ أَن يُغَيِّرَهُ...؛ از نشانه هاي قيامت است: ضايع کردن نماز، پيروي از شهوات، گرايش به هوس ها، گرامي داشت صاحبان مال و فورختن دين به دنيا، در اين زمان است که قلب مؤمن از ديدن گناهاني که مي بيند اما قدرت تغيير آنها را ندارد، در سينه اش آب مي شود، چنان که نمک در آب ذوب مي گردد»(13) اين حديث طولاني است.
نوع دوم: نشانه ها و حوادثي که در هنگام برپايي قيامت روي مي دهد؛ مثل توخالي شدن نظام هستي، درهم پيچيده شدن نظام کنوني، پيدايش يک نظام جديد، چنان که در سوره هاي مبارکه ي تکوير، زلزال، انشقاق و انفطار بيان شده است.
4- نشانه هاي ظهور حضرت حجت عليه السلام
طوايف مسلمانان با همه اختلافي که در ميان آرا و عقايدشان وجود دارد، احاديث بسياري از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش و آنچه در زمان حکومتش واقع خواهد شد، نقل کرده اند. از اهل بيت عصمت و طهارت نيز رواياتي در همين زمينه نقل شده است.
روايت شده که: از حضرت امام صادق عليه السلام درباره ظهور قائم پرسيدند؛ آن حضرت آهي کشيده و سپس فرمودند: «يا لَها مِن طامَّةٍ؛ چه حادثه عظيمي»! آن گاه گريستند و سپس فرمودند: «إِذا حَکَمَت فِي الدَّولَةِ الخِضيانُ وَ النِّسوانُ وَ السُّودانُ، وَ أَخَذَت الإِمارَةَ الشُّبّانُ وَ الصِّبيانُ، وَ خَرِبَ جامِعُ الکُوفَةِ مِنَ العِمرانِ وَ انعَقَدَ الجِسرانِ، فَذلِکِ الوَقتُ زَوالُ مُلکِ بَنِي عَمِّيَ العَبّاسِ وَ ظُهُورُ قآئِمِنا أَهلِ البَيتِ؛ آن گاه که زنان و خواجگان و سياهان در دولت حکم راني کنند و کودکان و جوانان به امارت برسند و ديگر کسي ويراني مسجد کوفه را تعمير نکند و دو پل به هم متصل شود؛ پس آن وقت پايان يافتن حکومت پسر عموهاي ما بني عباس و زمان ظهور قائم ما اهل بيت عليهم السلام است».(14)
در برخي روايات ديگر، نشانه هاي ظهور چنين بيان شده: خسف (فرو رفتن زمين) در بغداد، خسف روستاي جابيه در شام، خسف در بصره، آتشي که در مشرق به صورت طولي پيدا مي شود و سه يا هفت روز در آسمان باقي مي ماند، آتشي که در آذربايجان پيدا مي شود که هيچ چيز در برابر آن تاب مقاومت ندارد، ويران شدن سرزمين شام، بند آمدن پلي که از بغداد به سمت کرخ است، بالا گرفتن طوفان سياه در بغداد در ابتداي روز، و زلزله اي که بسياري از مردم را در کام زمين فرو مي برد، اختلاف دو گروه از عجم و ريخته شدن خون هاي بسياري در ميان آنها، مسلط شدن بردگان بر شهرهاي شام، بلند شدن صدايي از آسمان که همه اهل زمين آن را به زبان خود مي شنوند و ... (15)
از ديگر رواياتي که به ذکر نشانه هاي ظهور پرداخته، اين روايت است: «خُرُوجُ رايَةٍ مِنَ المَشرِقِ وَ رايَةٍ مِنَ المَغرِبِ وَ فِتنةٌ تُضِّلُ أَهلُ الزَّوراءِ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِن وُلدِ عَمِّي زَيدٍ بِاليَمَنِ وَ انتِهابُ سِتارَةِ البَيتِ؛ بيرون آمدن پرچمي از مشرق و پرچمي از مغرب و فتنه اي که اهل زوراء را گمراه مي کند و قيام مردي از اولاد عموميم زيد در يمن و ربوده شدن پرده کعبه». (16)
حضرت امام باقر عليه السلام در همين باره فرمودند: «لابُدَّ أَن يَملِکُ بَنُوالعَبّاسِ فَإِذا مَلَکُوا وَ اختَلَفُوا وَ تَشَتَّتَ أَمرُهُم خَرَجَ عَلَيِهِمُ الخُراسانِيُّ وَ السُّفيانِيُّ، هَذا مِنَ المَشرِقِ وَ هَذا مِنَ المَغرِبِ...؛از حکومت بني عباس گريزي نيست پس چون حکومت کردند و کارشان به جدايي و اختلاف کشيد، خراساني و سفياني يکي از مشرق و ديگري از مغرب بر آنان خواهند شوريد...».(17)
گاه نيز نشانه هاي ظهور به چند گونه تقسيم مي شوند: نشانه هاي حتمي (قابل بداء(18)) و غير حتمي، نشانه هاي دور و نزديک، نشانه هاي قبل از عصر ظهور و بعد از آن نشانه هاي طولي و عرضي، نشانه هايي که به وقوع پيوسته و به وقوع نپيوسته، نشانه هايي که با نشانه هاي روز قيامت تداخل دارد و آنها که مختص به ظهور قائم است، نشانه هايي که جنبه ي عموميت دارد و آنها که ندارد، نشانه هايي که در رواياتِ متعدد تکرار شده و آنها که تنها در بعضي از روايات بيان شده و سرانجام، نشانه هايي که روايات بر انحصاري بودن آنها دلالت کرده و نشانه هايي که در روايات به عنوان انحصار ذکر نشده است.
کتاب هاي اهل سنّت نيز نشانه هاي ظهور حضرت مهدي عليه السلام را ذکر کرده اند؛ کتاب هايي چون: سنن ابن ماجه، سنن ابي داود، کتاب هاي سيوطي، طبراني، شافعي و ... .
در نتيجه، به اين نکته اشاره مي کنيم که: اگر بنا است درباره نشانه هاي ظهور پژوهشي صورت گيرد، بايد همان گونه باشد که در دو مورد ديگر (يعني بشارت به بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه هاي قيامت) انجام مي شود.

فلسفه بيان نشانه ها

براي پزوهش درباره فلسفه بيان اين نشانه ها بايد چند نکته را در نظر داشت:
1- هدف از بيان نمونه هايي از اين نشانه ها، هشدار به اين نکته است که: اصطلاحِ علايم يا نشانه ها، منحصر به قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيست؛ بلکه مسايل ديگري هم در اين ويژگي شبيه آن هستند و تأکيد بر اينکه بازخواني نشانه هاي ظهور بايد عليرغم ملاحظه تفاوت ها، به وزن و اتفاق تحقيق درباره آن نشانه ها باشد.
2- تعدادي از نشانه هاي ظهور همان نشانه هاي قيامت هستند.
3- نشانه هاي ظهور همه در يک رتبه و جايگاه نيستند؛ بلکه برخي از اين نشانه ها (نشانه هاي عام) قبلاً به وقوع پيوسته اند، جتي اگر وقوعي در مرتبه پايين تر باشد؛ چون اين نشانه ها شدت و ضعف دارند (نسبي هستند) مثل اين نشانه که گفته شده: ظهور پس از اين است که (زمين پر از ظلم و جور شده باشد) يا گرايش به هوس ها يا فروختن دين به دنيا. گفتني است که يکي از نشانه هاي ظهور، بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نشانه ي ديگرِ آن، سقوط حکومت بني عباس است و بنابر اينکه حکومت بني عباس ديگر باز نخواهد گشت، نتيجه مي گيريم که به وقوع پيوستنِ يک نشانه، دليل بر اين نيست که بايد حتماً ظهور به دنبال آن بيايد.
4- بعضي از اين نشانه ها داراي جنبه ي اعجاز بوده و ايمان به ظهور مهدي عليه السلام را زياد مي کند؛ اما بعضي ديگر داراي اين ويژگي نيستند؛ البته اين تقسيم بندي در نشانه هاي همزمان با ظهور است نه نشانه هاي پيش از ظهور.
کشف ظهور آن دسته از نشانه ها که جنبه ي اعجاز دارند، منحصر به اشخاص متخصص است نه عموم مردم؛ زيرا نشانه داراي دو جنبه است (واقعي يا غير واقعي)، حتي در نشانه هاي حتمي نيز تنها يک متخصص حاذق مي تواند اين دو را از يکديگر تميز دهد، چه اينکه در حديث مفضّل- که قبلاً گذشت- آمده؛ آنان که به زيديه شهرت يافته اند [وقتي به همراه سيد حسني به سوي سپاه حضرت مهدي عليه السلام آمده و سيد حسني با سپاهش با آن حضرت بيعت مي کنند، اين گروه از بيعت خودداري کرده و] مي گويند: اين نيست جز سحري بزرگ؛ مانند بشارت هاي پيامبر صلي الله عليه و آله.
روايت مفضّل از حضرت امام صادق عليه السلام نيز همين نکته را تأکيد مي کند؛ آنجا که فرمود: «وَ يَتَّصِلُ بِهِ وَ بِأَصحابِهِ خَبَرُ المَهدِيِّ؛ و خبر [ظهور] حضرت مهدي عليه السلام به آنها مي رسد»؛ يعني به سيدِ حسني و اصحاب او که گنج هاي خدا هستند؛ گنج هايي نه از طلا و نقره؛ بلکه مرداني چون پاره هاي آهن. «و آنها مي گويند: اي فرزند رسول خدا، اين چه کسي است که اينک بر ما نازل شده است؟ وي در پاسخ مي گويد: بياييد تا به نزدش برويم و ببينيم که او چه کسي است و چه هدفي دارد. البته او خود مي داند که آن شخص حضرت مهدي عليه السلام است...».(19)
ظاهرِ اين خبر اين است که: وقتي خبر ظهور آن حضرت به اصحاب حسني مي رسد که گنج هاي خدا(20) هستند و قطعاً با اين نشانه ها نيز آشنايي دارند، فوراً پذيرفته نمي شود؛ بلکه انان براي اينکه ببينند او کيست و چه مي خواهد به نزدش مي روند. پس خبر داشتن چيزي است و اينکه چه مي خواهد چيزي ديگر. پس لازمه رسيدن خبر، اين نيست که بايد هم شخص و هم برنامه آن حضرت براي هر کس کاملاً آشکار باشد.
5- يکي از اسرار بيان بشارت ها، چنان که در خبر آمده: «بِتَصديِقي وَ تَصدِيقِکُم وَ عُذري وَ عُذرِکُم, من و شما را تصديق کرده و معذورمان خواهد داشت»(21) تصديقِ اعجاز ائمه عليهم السلام در خبر دادن از ويژگي هاي مهدي و اثبات حقّانيت آن بزرگواران است و در ضمن، تصديقِ شخصِ مهدي عليه السلام هم هست. به عبارت ديگر: ما وقتي مي بينيم اخبار غيبت، که ائمه عليهم السلام از آن خبر داده اند، به وقوع پيوسته، آنها را تصديق مي کنيم و از آن نشانه ها به تصديق حضرت مهدي عليه السلام مي رسيم؛ پس اذعان به کليات و نشانه ها و آنها را به جاي فرد و مصداق و مادّه نشاندن، دليلي است که مي توان در بحث با ديگران از آن استفاده کرد و چنين است که مي تواند سبب پذيرفته شدن عذر باشد.
6- بايد براي جمع کردن بين دو ويژگي راهي پيدا کرد: يکي ناگهاني بودن ظهور و ديگري وجود نشانه هاي ظهور؛ چنان که آيه شريفه به اين امر اشاره دارد: ( فَهَلْ ينْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا ؛ آيا [کافران] جز اين انتظاري دارند که رستاخيز به ناگاه برپا شود [آن گاه ايمان آورند]؟ در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است).(22)
سرّ اين مطلب در اين است که: "ينظرون" از مادّه انتظار است و اشراط جمع شَرَط به معني علامت و نشانه است و مراد از اشراط الساعة نشانه هاي نزديک شدن قيامت است [نه برپا شدن قيامت]. پس مراد خداي تعالي از اين عبارت که فرمود: (در حالي که هم اکنون نشانه هاي آن پديد آمده است)، اين نيست که همه نشانه ها به وقوع پيوسته است؛ بلکه مراد اين است که بعضي از آن نشانه ها آشکار شده است؛ يعني پيدا شدنِ مشروط نزديک است.(23) اين آيه در واقع، درصدد بيان اين نکته است که آمدن قيامت، ناگهاني است. نه اينکه آنها منتظر هستند تا قيامت به صورت ناگهاني بيايد تا ناگهاني بودن، قيدِ انتظار باشد.(24) بنابراين، برپا شدنِ قيامت ناگهاني است و اينکه آنها مي پندارند که مي توانند [هم زمان با برپا شدن قيامت] ناگهان ايمان بياورند، غلط است؛ بلکه لازم است آنان از همان اول که نشانه ها آشکار مي شود، ايمان بياورند، نه وقتي که خود مشروط هم بعد از نشانه ها آمده باشد.
البته مشروط در اين آيه، "ساعت" است که هم به معني روز قيامت است و هم طبق روايتي که در مختصر بصائر الدرجات(25) آمده، به معني حضرت مهدي عليه السلام است. هم چنين در روايت نبوي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمود: «إِنَّما مَثَلُهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ لا يَأتِيکُم إِلا بَغتَةً؛ همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که فقط به طور ناگهاني بر شما وارد مي شود». (26)
بنابراين، ساختار آيه در مقام تحقير و مسخره کردن کافران است، به اين معني که وقتي قيامت به ناگاه فرا برسد، ديگر چگونه ممکن خواهد بود کافران از ذکر (هدايت الهي) بهره اي ببرند؟! چون در آن زمان ديگر فرصتي براي عمل باقي نخواهد بود و سود بردن از هدايت الهي تنها در اين زمان که نشانه هاي قيامت و مهدي آشکار شده؛ اما مشروط -که قيامت يا حضرت مهدي عليه السلام باشد- هنوز نيامده امکان پذير است، پس بعد از اينکه با ديدن نشانه ها به اصل وجود قيامت و نزديک بودن آن و مهدي يقين نموديد، چاره اي نداريد جز اينکه در همين وقت عمل کنيد؛ زيرا بايد هر لحظه احتمال بدهيد که قيامت برسد و ديگر عمل برايتان سودي نداشته باشد. اين آيه در مقام اصالت بخشيدن به عمل و سرعت در انجام آن است و به اين نکته اشاره دارد که نبايد کار را پس از آشکار شدن نشانه ها به تأخير انداخت. بنابراين، اگر چه نشانه ها شرط وجوب هستند؛ اما در متن تکليف داخل نيستند. به عبارت ديگر: ايتنها شرط وجوب نيستند تا تکليف به آنها نيز تعلق بگيرد و فارهم آوردن آنها واجب باشد. مانند اين امثال که شارع فرموده (اگر آفتاب به وسط آسمان رسيد، نماز ظهر واجب است) در اينجا به وسط آسمان رسيدن آفتاب اگرچه شرط وجوب است؛ اما آنچه مهم است و تکليف به آن تعلق مي گيرد، اصل نماز و تهيه مقدمات وجوديِ آن همچون وضو و طهارت و ساير مقدماتي است که براي اين عمل عبادي لازم است؛ اما رسيدن خورشيد به وسط آسمان چيزي نيست که در تکليف اشخاص باشد. در حج نيز چنين است، لذا کسي که بايد حج به جا بياورد، واجب است از هم اکنون تا قبل از روز نهم ذي حجّه همه مقدمات را فراهم کند تا بتواند عمل را در آن وقت معين انجام دهد.

همين مسئله، در مهدويت چگونه است؟

از آنچه درباره قيامت گفتيم، چگونگي کار در قضيه حضرت مهدي عليه السلام نيز روشن مي شود:
الف) وقتي حضرت مهدي عليه السلام ظهور مي فرمايد، کار او بر هيچ کس مخفي نمي ماند؛ زريا نشانه هاي ظهور قبلاً بيان شده و بلکه -بعضي پيش از آن و برخي همزمان با آن- آشکار شده است و فلسفه اين نشانه ها نيز- چنان که در آيه ذکر شده- ايجاد روح انتظار است.
ب) «المَهدِيُّ مِنّا أَهلُ البَيتِ يُصلِحُ اللهُ لَهُ أَمرَهُ فِي لَيلَةٍ؛ مهدي از ما اهل بيت است و خداوند کار او را در شبي اصلاح مي کند» و در روايت ديگري آمده: «يُصلِحُهُ اللهُ فِي لَيلَةٍ؛ خداوند او را در شبي اصلاح مي کند»؛(27) يعني ظهور، ناگهاني است. و گفتيم که: ناگهاني بودنِ ظهور، منافاتي با اعلام نشانه ها ندارد.
ج) در مختصر بصائر الدرجحات روايتي است که شيوه ي برخورد با جريان مهدويت را بيان مي کند، اين روايت در ذيل آيه شريفه: (إَلا إِنَّ الَّذِيِنَ يُمارُونَ فِي السّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعيدٍ؛ بدان که آنان که در مورد قيامت ترديد مي ورزند، قطعاً در گمراهي دور و درازي هستند) وارد است که راوي گويد: از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: معني «يُمارُونَ؛ ترديد مي ورزند» در اين آيه چيست؟ فرمود: «يَقُولُونَ مَتي وُلِدَ وَ مَن رَأي وَ أَينَ يَکُونُ وَ مَتي يَظهَرُ؟ وَ کُلُّ ذلِکَ الستِعجالاً لِأَمرِ اللهِ وَ شَکّاً فِي قَضآئِهِ وَ دُخُولاً فِي قُدرُتِهِ؛ مي گويند: کِي به دنيا آمده؟ چه کسي او را ديده؟ الآن کجا است؟ کي ظهور خواهد کرد؟ همه اينها عجله کردن در کار خدا و شک در قضا و حکم الهي و دخالت در قدرت او است». (28)
ديگر اينکه: معلوم نبودن ظمان ظهور براي مردم و اينکه به صورت ناگهاني انجام مي شود، اين احتمال را ايجاد مي کند که در هر وقتي ممکن است ظهور اتفاق بيفتد. پس بايد انتظارش را داشته باشند و خود را براي آن آماده کنند پس همين ندانستن تأثير مثبت آشکار در نفوس مردم دارد.
7- لسان بعضي از روايات چنين است، مثل اين روايت: «لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إِلّا لَيلَةٌ لَمَلَکَ فِيها رَجُلٌ مِن أَهلِ بَيتِي؛ اگر از عمر دنيا جز شبي نمانده باشد، به يقين کسي از اهل بيت من در همان يک شب به حکومت خواهد رسيد»(29) اين نوع بيان در روايات درباره چند موضوع تکرار شده که يکي از آنها مسئله ي حضرت مهدي عليه السلام است. نمونه ديگري از اين روايات، اين حديث است که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله با مردم ديدار داشت و مردي که از آنجا مي گذشت عرضه داشت: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله! قيامت چه وقت خواهد آمد؟ آن حضرت پاسخ داد: «مَا المَسؤِولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ وَلَکِن سَأُحَدِّثُکِ عَن أَشراطِها؛ در اين مورد، آن کس که از او پرسيده شده داناتر از کسي که سوال کرده نيست؛ اما مي توانم نشانه هاي آن را براي تو بيان کنم». (30)
و اين، مانند رواياتِ نهي از توقيت (تعيين وقت) است و اينکه وقت ظهور امام براي کساني همچون پيغمبر و امام نيز مخفي و پوشيده است. در روايتي از مفضّل که در مختصر بصائر الدرجات نقل شده، آمده است: به آن حضرت عرضه داشتم: آيا براي آن (ظهور) وقتي معيّن نمي کنيد؟ فرمودند: «يا مُفَضَّلُ! لا أُوَقِّتُ لَهُ وَقتاً وَ لا يُوَقَّتُ لَهُ وَقتٌ إِنَّ مَن وَقَّتَ لِمَهدِيِّنا وَقتاً فَقَد شارَکَ اللهَ تَعالي فِي عِلمِهِ وَ ادَّعي أَنَّهُ ظَهَرَ عَلي سِرِّهِ؛ اي مفضل! من براي آن وقتي معين نمي کنم و وقتي براي آن تعيين نشده است. هر کس براي مهدي ما وقت معين کند، خود را در علم خدا شريک دانسته و ادعاي دست يافتن به اسرار الهي را کرده است». اين نوع دليل که در روايت آمده، اين را مي رساند که دانستن آن تاريخ عليرغم علم ائمه [به امور غيبي]، حتي براي آن بزرگواران نيز منتفي است. (31) و الله العالم.
و از همين قبيل است سخن خداي متعال: (يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: ـ علم آن، تنها نزد پروردگار من است)(32) و بخش ديگري از همين آيه که فرمايد: (يسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِي عَنْهَا؛ از تو مي پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهي)، چنان که در تفسير کشّاف نوشته زمخشري آمده برخي گفته بودند که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله زمان قيامت را به نزديکان خود گفته است؛(33) اما ظهورِ اين آيه شريفه، اين است که: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خود نيز زمان قيامت را نمي دانسته، چه رسد به اينکه آن را به نزديکان خود گفته باشد.
8- در خبر آمده است: (مَن سَرَهُ إَن يَنظُرَ إِلَيَّ يَومَ القِيامَةِ کأَنَّهُ رَأيُ عَينٍ فَليَقرَأُ (إِذا الشَّمسُ کَوِّرَت)؛ هر کس شادمان مي شود که در روز قيامت مرا به چشمان خود ببيند، سوره تکوير را بخواند»؛(34) زيرا اين سوره نشانه هاي قيامت را بيان کرده است و پيدا است که ايمان به روز قيامت مقتضي است که مکلف خود را براي اين سفر آماده کند، خصوصاً اينکه ناگهاني هم باشد.
نيز درباره نشانه هاي ظهور مي توان گفت: نگاه به اين نشانه ها نگاهي استقلالي نيست و موضوعيتي ندارد؛ بلکه آنچه موضوعيت دارد نگاه به صاحب الامر است پس نشانه هاي ظهور را بايد مورد مطالعه قرار داد تا به لحاظ عقل عملي موجب ايمان و اذعان شود؛ اما نه در دايره عقل نظري، چه اينکه اگر از معصومين عليهم السلام وارد شده که زياد ذکر خدا کردن مانند الله اکبر، سبحان الله يا الحمد لله مستحب است، هدف -حسب ظاهر- اين است که عقل عملي تحريک شود و انسان به ساحل ايمان و اذعان رسيده و در دلش پيماني بسته شود و فکرش نوراني گردد.
9- تاريخ نشان نداده مکتبي در اسلام بوده باشد که سعي در ايجاد نشانه هاي قيامت کرده باشد؛ يعني تلاش کرده باشد تا نشانه ها را فراهم کند که قيامت زودتر بيايد. ما هم بايد در نشانه هاي ظهور چنين روشي داشته باشيم، پس اين سخن که بايد براي تعجيل در فرج و ظهور امام سعي کنيم تا گنهان هرچه سريع تر افزايش يابد، سخني مزخرف است. اين نشانه ها -چنان که گذشت- مقدمات وجوبيه هستند نه مقدمات وجوديه، و ايجاد کردنِ آنها قطعاً واجب نيست. و اگر بنا هست تلاشي صورت پذيرد، شايسته است در تعجيل خودِ ظهور باشد نه در راه تعجيل نشانه ها؛ که فرق بين اين دو آشکار است.
10- مردي اعرابي(35) به نزد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمد و از آن حضرت پرسيد: قيامت کي قيام مي کند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «چه چيز براي آن اماده کرده اي؟» اعرابي عرضه داشت: از فراواني اعمالي چون نماز و روزه چيزي ندارم؛ جز اينکه خدا و رسول خدا را دوست مي دارم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «المَرءُ مَعَ مَن أَحَبَّ؛ انسان با هر کسي است که دوستش دارد».(36)
آن حضرت صلي الله عليه و آله با تغيير دادن پاسخِ پرسش، از (چه وقت) به (چه چيز)، نوعِ مناسب پرسش در اين زمينه را بيان کرده است؛ و اين همان نهي از تعيين وقت است و اينکه پرسش از تاريخ و زمان صحيح نيست. اين اول.
دوم اينکه: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تأييد فرمودند: مهم اين است که شخص، حق را بشناسد و جق و اهل حق را دوست بدارد تا در نتيجه اين کار، با حق و اهل حق محشور شود.
سوم اينکه: زمان پايان دنيا نامعلوم است و اين تاريخي است که خداوند به جهت علمي که به مصلحت خلق در ادامه تکليف دارد، براي پايان اين دوره قرار داده است.
چهارم: تأکيد بر ناگزير بودن اين امر.
پنجم: اهتمام به جنبه تربيتيِ توجه به نشانه ها؛ زيرا به مقتضاي اطلاق مقامي و بودنِ گوينده در مقام بيان، چيزي که سزاوارِ پرسيدن مي شود، پرسش درباره آمادگيِ عملي است. پيدا است که عدم بيانِ نشانه ها و بردنِ تمام اهمّيت روي پرسش از آنچه آن شخص براي قيامت مهيّا کرده، اين را مي رساند که تنها چيز مهم در اين قضيه همين است و لاغير.
از اينجا فهميده مي شود که حديث عمر بن ابان از حضرت امام صادق عليه السلام که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّر؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدنِ اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(37) نيز از همين قبيل است، مؤيّد اين نکته است که: تحقق بعضي از اين نشانه ها با مفهوم انتظار جمع مي شود و بعد از تحقق نشانه، فايده آن -از باب سالبه به انتفاي موضوع- از بين مي رود. پس آنچه لازم است که همواره همراه انسان باشد، انتظار است و تکليف روي اين جنبه آمده است. در اين صورت، آنچه در نگاه دين مهم است، فعال کردن پديده انتظار و آمادگي براي فرج بوده و دانستن نشانه ها جز به همان اندازه که در کشف و ايمان و اذعان به اصل مطلب کمک کند، اهمّيت چنداني ندارد.
11- درباره احاديثي که در باب خبر دادن از آينده و بيان نشانه هاي ظهور وارد شده، يک احتمال هم اين است که: اين اخبار در سياق معجزه و خبر دادن از غيب داخل بوده و فايده داشتن يا نداشتنشان بايد با معيارهاي خاص اين گونه احاديث سنجيده شود.
12- بايد به اين نکته توجه داشت که: پاره اي از مردمان ساده دل، وقتي با حوادث بزرگ رو به رو مي شوند، چه عکس العملي از خود بروز مي دهد، آنها بيشترين همت خود را به قضيه حضرت مهدي عليه السلام و نشانه هاي ظهورش ابراز مي کنند و به دنبال چيزهايي هستند که بارقه اميدي برايشان داشته باشد. برخي از نويسندگان نيز سعي کرده اند تا در راستاي عملي کردن اين خواسته کار کنند؛ آنها تلاش فراواني کردند تا بر اساس آنچه از متون روايي برداشت مي شود، تصويري از آينده ترسيم کنند. رواياتي که برخي از آنها پيچيده و برخي در پرده ي ابهام قرار دارند؛ صحيح شان با ناصحيح درهم آميخته، بيشترشان دستخوش تحريف شده، گاه چيزي بر آنها افزوده شده يا از آن کاسته گرديده يا تقطيع شده اند؛ لذا سزاوار است مؤمن با لذّتِ انتظار زندگي کند، و اين است معناي حديث شريفي که فرمود: «اِعرِفِ العَلاَمَةَ فَإِذا عَرَفتَهُ لَم يَضُرَّکَ، تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أَو تَأَخَّرَ؛ نشانه را بشناس که اگر آن را شناختي زود يا دير آمدن اين امر به تو زباني نخواهد رساند»(38)
اما اين مطلب که برخي گفته اند: "چون شناخت شخص امام واجب است، و اين کار جز با شناختن نشانه هاي ظهور ممکن نيست، پس شناخت نشانه ها هم واجب است". صحيح نيست و چند اشکال بر آن وارد است:
1- اين دليل در نشانه هاي غير حتمي و نيز در نشانه هايي که قبل از ظهور آن حضرت واقع مي شوند، کاربرد ندارد.
2- شناخت شخص امام منحصر به شناختن اين نشانه ها نيست، حتي اگر اين نشانه ها حتمي بوده يا مقارن با ظهور آن حضرت باشند، چنان که مسلمانان در هنگام بعثت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در عين اينکه از بشارت هاي کتاب هاي آسماني پيشين اطلاعي نداشتند؛ اما در عين حال آن حضرت را شناختند؛ به علاوه که امام عليه السلام به همراه خود معجزاتي دارد که به واسطه آنها مي توان او را شناخت به اضافه ميراث پيامبران که با آن حضرت است.
و اما صيغه امر در حديث فوق (نشانه را بشناس) که دلالت بر وجوب يا استحباب مي کند ظهورش در اين است که امر ارشادي است نه نفسي.(39)
13- در مجموعه روايات مهدويت، واژگاني هست که لازم است قدري بيشتر به آنها پرداخته شود:
- بيعت: در صحيح مسلم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است که فرمود: «مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است».(40) هم چنين وارد شده: «اَللّهُمَّ إِنِّي إُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يِومِي هذا وَ ما عِشتُ مِن أَيّامِي عَهداً وَ عَقداً وَ بَيعَةً لَهُ فِي عُنُقِي؛ خداوندا! من در صبح امروز و هر روزي که زنده باشم با او تجديد عهد و بيعت مي کنم؛ بيعتي که در گردنم باشد».(41)
- مودّت و دوست داشتن آن حضرت: اين مسئله بر اساس سخن خداي متعال است که فرمايد: (قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ بگو: «به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره يخويشاوندان»).(42) و در حالات حضرت امام صادق عليه السلام آورده اند که: چون در خلوت بر آن حضرت وارد شدند، ديدند که گريه مي کند و چنين مي گويد: «سَيِّدِي غَيبَتُکَ نَفَت رُقادِي؛ سيد و مولاي من، غيبت تو خواب از چشمانم ربوده است»، بايد در سخن آن حضرت که به غيبت امام اشاره مي فرمايد دقت کرد که فقرات پاياني همين حديث است: «نَظَرتُ فِي کِتابِ الجَفرِ صَبِيحَةَ هذَا اليَومِ وَ هُوَ الکِتابُ المُشتَمِلُ عَلي عِلمِ المَنايا و البَلايا و الرَّزايا وَ عِلمِ ما کانَ وَ ما يَکُونُ إِلي يَومِ القِيامَةِ الَّذي خَصَّ اللهُ تَقَدَّسَ اسمُهَ بِهِ مُحَمَّداً وَ الأَئِمَةَ مِن بَعدِهِ عَلَيهِ وَ عَلَيهِمُ السَّلامُ وَ تَأَمَّلتُ فِيِه مَولِدِ قائِمِنا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبطاءَهُ وَ طَولَ عُمُرِهِ وَ بَلوَي المُؤمِنِينَ بِهِ مِن بَعدِهِ فِي ذلِکَ الزَّمانِ فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ وَ استَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ؛ امروز صبح در کتاب جفر مي نگريستم که کتابي است مشتمل بر علم بلايا و منايا و رزايا و علم آنچه تاکنون بوده و تا روز قيامت خواهد بود، و خدا اين کتاب را به محمد و امامان پس از او اختصاص داده است و چون در آن تأمل کردم، به ولادت قائمِ ما و غيبت او وکُندي و طول کشيدن آن و ابتلاي مؤمنان در آن زمان رسيدم، دلم شکست و اندوه بر من چيره گشت». (43)
- دعا برا آن حضرت: از جمله: «اًللّهُمَّ أَيِّدَهُ بِنَصرِکَ وَ انصُر عَبدَ کَ وَ قَوِّ أَصحابَهُ وَ صَبِّرهُم وَافتَح لَهُم مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصيِراً وَ عَجِّل فَرَجَهُ وَ أَمکَنِهُ مِن أَعدآئِکَ وَ أَعدآءِ رَسُولِکَ يا أَرحَمَ الرّاحِمِينَ؛ خداوندا، او را با ياري خود نصرت فرما؛ بنده ات را ياوري کن، يارانت را نيرو بخش و آنان را صبور قرار ده و از نزد خود سلطنتي پيروزمند برايشان بگشا؛ فرجش را نزديک کن و او را بر دشمنانت و دشمانش و دشمنان پيامبرت پيروز گردان! اي رحم کننده ترين رحم کنندگان!». (44)
- سلام بر آن حضرت: مانند زيارت آل ياسين.

پي نوشت ها :

1- صف: 6.
2- بقره: 146.
3- تفسير قمي: 33/1.
4- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أمير المؤمنين عليه السلام ح3.
5- کافي: 117/8 باب امره سبحانه رسوله بالوصيّة... ح 92 و آيه در سوره ي اعراف: 157.
6- مائده: 15.
7- الثاقب في المناقب: 190 باب 2 ح (1/171).
8- انبيا: 105.
9- نگ: الإمام الثاني عشر: 42، نوشته ي سيد محمد سعيد موسوي به نقل از منبع مذکور.
10- محمد: 18.
11- امالي مفيد: 211 و 212 ح1. مرحوم علّامه مجلسي قدس سره در توضيحِ نسبت بين بعثتِ ايشان با قيامت چنين نوشته: شايد به اين معني باشد که دين و شريعت آن حضرت تا قيامت ادامه دارد و. در اين فاصله هيچ آيين آسماني ديگري آن را نسخ نخواهد کرد و اينکه قيامت نزديک شده (ر.ک: بحار الأنوار: 264/2) و نيز شايد همين جهت باشد که بعثت پيامبر اکرم را از نشانه هاي قيامت يا اشراط الساعة دانسته اند. (ر.ک: تفسير نمونه 44921). ((مترجم)
12- روضه الواعظين: 485.
13. تفسير قمي: 303/2- 307.
14- الملاحم و الفتن: 361 ح 542.
15- الملاحم و الفتن: 370.
16- بحار الأنوار: 63/83 ح1.
17- غيبت نعماني: 267 باب 14 ح 18.
18- بداء يکي از اعتقادات شيعه است که به معناي تغيير درخواست خدا است. در جاي خود بحث و اثبات شده که در شرايط خاص و معيني ممکن است خواست و مشيت خدا از چيزي به چيز ديگر تغيير پيدا کند. ر.ک: بداء در قرآن کريم نوشته ي عبدالکريم بهبهاني، ششمين جلد از مجموعه ي در مکتب اهل بيت عليهم السلام از انتشارات مجمع جهاني اهل بيت (قابل دريافت از سايت مجمع). (مترجم)
19- الهداية الکبري: 403.
20- تعبير «گنج هاي خدا» براي اصحاب حسني، از حضرت امام صادق عليه السلام است و در همين روايت چند سطر قبل از عبارتي که در متن آمده بيان شده است: «فَتُجِبُهُ کُنُوزُ اللهِ بِالطّاقات کُنُوزاً وَ أيُّ کُنُوزٍ؟ لَيسَت مِن فِضَّةٍ وَ لا مِن ذَهَبٍ بَل رِجالٌ کَزُبُرِ الحَدِيدِ».(مترجم).
21- کافي: 293/1 باب الإشارة و النصّ علي أميرالمؤمنين عليه السلام ح3.
22- محمد: 18.
23- نشانه هاي يک چيز را از آن جهت اشراط مي گويند که آنها شرط پيدايش آن هستند و آن چيز به شرط وجود آنها پيدا مي شود از همين روي شايد بتوان گفت: اگر نشانه ها اشراط باشند، آن چيز مشروط است. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18. (مترجم)
24- اين ايه، حال آن منافقان يا کافران را چنين توصيف مي کند که: آنها چون به قيامت شک دارند از ايمان و عمل سرباز مي زنند؛ اما در عين حال، منتظر هستند تا اگر قيامتي بود ايمان بياورند. سپس اين انديشه ي آنان را به ريشخند مي گيرد که با آمدن نشانه هاي قيامت، ديگر جاي درنگ و انتظار براي آمدن خود قيامت نيست؛ چون وقتي که قيامت بيايد، کار از کار گذشته و ايمان آوردن ديگر سودي براي آنان نخواهد داشت. ر.ک: تفسير الميزان: 236/18 و 237. (مترجم)
25- از مفضل بن عمر نقل است که گفت: از سرورم حضرت امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا آن امامي که همه به او اميد بسته و منتظرش هستيم، وقت معيّني دارد که در آن وقت قيام کند و مردم از آن آگاه شوند؟ فرمود: « حاشَ للهِ أَن يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقتٍ يَعلَمُهُ شِيعَتُنا؛ حاشا که خداوند براي ظهور او وقتي قرار داده باشد که شيعيان ما از آن باخبر باشند». عرضه داشتم: براي چه مولاي من؟ فرمودند: «لِأَنَّهُ هُوَ السّاعَةُ الَّتِي قالَ اللهُ تَعالي: (يسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هيچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمي گرداند. [اين حادثه] بر آسمان ها و زمين گران است)». تا پايان آيه . (اعراف: 187- مختصر بصائر الدرجات: 179).
26- از احمد بن منذر ابن حيفر نقل شده که گفت: حضرت امام حسن بن علي عليهماالسلام فرمودند: «سَألتُ جَدِّي رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و آله عَنِ الأَئِمَّةِ بَعدَهُ. فَقالَ صلي الله عليه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِي عَدَدَ نُقَباءِ بَنِي إِسرائِيلَ اثنا عَشَرَ أَعطاهُمُ اللهُ عِلمِي وَ فَهمِي وَ أَنتَ مِنهُم يا حَسَنُ. قُلتُ: يا رَسُولَ اللهِ، فَمَتَي يَخرُجُ قائِمُنا أَهلِ البَيتِ؟ قالَ: إِنَّما مَثَلَهُ کَمَثَلِ السّاعَةِ (ثَقُلَت فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ لا تَأتِيکُم إِلّا بَغتَة)؛ از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره امامانِ پس از ايشان پرسيدم. فرمود: امامانِ پس از من به تعداد نُقَباي بني اسرائيل دوازده نفر هستند که خداوند متعال علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده و تو اي حسن يکي از آنها هستي. عرض کردم: قائم ما چه وقت ظهور خواهد کرد؟ فرمود: اي حسن! همانا مثَلِ او (مهدي) مثَلِ ساعت (قيامت) است که ( [ اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است)» (اعراف: 187- کفاية الأثر: 168).
27- کمال الدين: 152 باب 6 ح15.
28- مختصر بصائر الدرجات: 179.
29- کشف الغمة: 273/3 و بحار الانوار: 83/51.
30- صحيح بخاري: 20/6 و 21.
31- ر.: کتاب حقيقه علم آل محمد و جهاته، نوشته سيد علي عاشور.
32- اعراف: 187.
33- کشاف: 135/2.
34- الدر المنثور: 318/6.
35- عرب صحرانشين . (مترجم)
36- علل الشرايع: 139/1 و 140 باب 119 ح2.
37- کافي: 372/1 باب أنه من عرف إمامه... ح7.
38- غيبت نعماني: 352 باب 25 ح6.
39- معناي ارشادي را در پاورقي مبحث ابزار شناخت بودن سنّت بيان داشتيم. (مترجم).
40- از عبدالله بن مطيع نقل است که گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: «مَن خَلَعَ يَداً مِن طاعَةٍ لَقِيَ اللهَ يَومش القِيامَةِ وَ لا حُجَّةَ لَهُ، وَ مَن ماتَ وَ لَيسَ فِي عُنُقِهِ بَيعَةٌ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً؛ هر کس از پيروي و اطاعت حق شانه خالي کند در روز قيامت حجت و دليلي نخواهد داشت و هر کس بميرد و در گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهليت مرده است» (صحيح مسلم: 22/6 باب من فرَّق امر المسلمين).
41- بحار الانوار: 96/53 ح 110 دعاي عهد.
42- شوري: 23.
43- کمال الدين: 353 و 354 باب 33 ح 50.
44 - مصباح المتهجد: 61 ح (69.96).

منبع مقاله : 
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول
تعداد بازدید از این مطلب: 82
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ملک عبدالله پادشاه عربستان

ملک عبدالله پادشاه عربستان

سرزمین «حجاز» (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخرالزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است. از مهم ترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز، درگیری های نظامی در این سرزمین، قتل نفس زکیّه در «مسجد الحرام»، خسف یا فرورفتن سپاهیان سفیانی در بیابان «بیداء» و مهم تر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) از شهر «مکّه» اشاره کرد.
بسیاری از نشانه ها و وقایع نام برده شده، مربوط به سال ظهور یا اندکی پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است که به همین دلیل بررسی آنها در حال حاضر امکان پذیر نیست؛ اما در این میان، وقایع مربوط به اختلافات خاندان پادشاهی حجاز و مرگ آخرین پادشاه مقتدر این خاندان به نام عبدالله، نشانه ای است که در سال های نزدیک به ظهور اتفاق می افتد و نشانه ی مهمی برای نزدیکی زمان ظهور است.
همان گونه که ذکر شد، در روایات مربوط به آخرالزمان، سخن از اختلاف در پادشاهی حجاز به میان آمده است. نکته ی بسیار جالب و عجیبی که دیده می شود، این است که در عضر حاضر که اکثریت کشورها، حکومت جمهوری را پذیرفته اند و حتی تعدادی از کشورهای عربی، همچون «عراق»، «سوریه»، «مصر»، «الجزایر» و... نیز صاحب حکومت جمهوری شده اند، کماکان کشور «عربستان» توسط حکومت پادشاهی اداره می شود و این نکته از نظر انطباق با روایات، بسیار مهم و قابل توجه است؛ زیرا در روایات مربوط به ظهور، به این نکته به کرات اشاره شده که حکومت «حجاز» در عصر ظهور، در دست خاندان بنی فلان یا آل فلان است. (1)
از آنجا که در روایات، سخن از یک خاندان شده است (آل فلان یا بنی فلان)، می توان دریافت که حکومت حجاز در عصر ظهور، قاعدتاً باید پادشاهی باشد تا افراد مختلفی که همگی به یک خاندان تعلق دارند، در رأس حکومت قرار گیرند؛ زیرا احتمال اینکه در یک حکومت جمهوری، افراد متعددی از یک خاندان بتوانند رئیس جمهور شوند، بسیار بعید است. (توجه کنید که گفتیم چند نفر، نه 2 نفر از یک خاندان؛ زیرا گه گاه دیده شده است که یک پدر و یک پسر توانسته اند رئیس جمهور یک کشور شوند؛ مثل بوس پدر و بوش پسر که به ریاست جمهوری رسیدند، یا در «سوریه» که حافظ اشد و بشار اسد، رئیس جمهور گشته اند، اما در هر صورت تا به حال دیده نشده است که افراد متعددی از یک خاندان رئیس جمهور شوند.»
همان گونه که ذکر شد، در تعدادی از روایات، سخن از بنی فلان یا آل فلان به میان آمده است. به این روایت توجه کنید: از ابوبصیر نقل شده است که گفت:

خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: ابوجعفر (امام باقر (علیه السلام)) می فرمود: قائم آل محمّد (عج الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمودند: «آری. این امر تحق نیابد مگر آنکه در خاندان فلان اختلاف به وجود آید و حلقه تنگ شود و سفیانی ظهور کند و بلا سخت گردد و مرگ و کشتار، مردم را فراگیرد و آنان به حرم خدا و پیامبرش پناهنده شوند.» (2)

روایت دیگری را نیز بَزَنطی از حضرت رضا (علیه السلام) روایت می کند که فرمودند:

«از جمله نشانه های فرج، حادثه ای است که بین دو حرم مکه و مدینه رخ دهد.» پرسیدم آن حادثه چیست؟ فرمودند: «تعصّب قبیله ای بین حرم به وجود آید و فلانی از خاندان فلان، رئیس قبیله را به قتل رساند.» (3)

در روایت های ذکر شده، ملاحظه فرمودید که از آخرین خاندان پادشاهی «حجاز»، با عنوان بنی فلان یا آل فلان نام برده شده است.
یکی از دلایلی که ائمه ی اطهار (علیهم السلام) عبارت بنی فلان یا آل فلان را برای آخرین خاندان پادشاهی «عربستان» برگزیده اند و صریحاض به نام دقیق این خاندان اشاره نکرده اند، می تواند این مسئله باشد که ذکر نام صریح این خاندان، موجب می شده است تا خاندان های پادشاهی که در عربستان حکومت کرده اند، هیچ کدام نام ذکر شده در روایات را بر خود ننهند؛ زیرا قاعدتاً هیچ خاندانی دوست ندارد که نامش، هم نام آخرین خاندان پادشاهی حجاز باشد که در روایت های ذکر شده از معصومان (علیهم السلام) آمده است؛ زیرا در صورت همنام بودن نام این خاندان ها با آخرین پادشاهی عربستان در روایات، موجب عکس العمل شیعیان می شد.
با این حال، درباره ی آخرین خاندان پادشاهی حجاز، روایات ذکر شده از معصومین (علیهم السلام)، تنها به ذکر عبارت بنی فلان اکتفا نکرده و مختصات دقیق تری از آخرین پادشاه مقتدر عربستان را هم ارائه کرده اند. به طوری که برخی از روایات، نام آخرین پادشاه عربستان را عبدالله عنوان کرده اند. روایت زیر از آن جمله است:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

«هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم را برای او تضمین می کنم.»

سپس فرمودند:

«وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت چند ماهه و چند روزه شود.»
راوی می گوید: سؤال کردم: آیا این ماجرا به طول می انجامد؟ فرمودند: «هرگز». (4)

همان گونه که ملاحظه فرمودید، در این روایت از پادشاهی به نام عبدالله نام می برد که مرگ او در ایام نزدیک به ظهور اتفاق می افتد. نکته ی مهم اینکه، اولین عبارت این روایت، حالت شرطی داشته و مرگ عبدالله را پیش زمینه ی ظهور حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی می کند:

«... هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) را برای او تضمین می کنم...»

همچنین ادامه ی روایت بیان می دارد که بعد از مرگ عبدالله، اختلافات زیادی بر سر به دست گیری قدرت پدید می آید و این مسئله تا ظهور حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه می یابد. با توجه به این مطالب، به وضوح می توان دریافت که عبدالله حاکم «حجاز» است و مرگ او منجر به اختلافات داخلی در حکومت حجاز شده و ضعف و اختلافات داخلی در حکومت فاسد حجاز، زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و به دست گیری حکومت حجاز توسط ایشان و سپس بسط این حکومت به کل دنیا مهیا می نماید.
در عصر حاضر که بنا به نظر بسیاری از علما و محققان، «عصر الظهور» است، تعداد زیادی از نشانه های ظهور به صورت پی در پی محقق شده اند. با توجه به این مسئله، ضرورت دقت در وضعیت سیاسی و نظامی کشورهای منطقه و تطبیق احتمالی (نه قطعی) حوادث منطقه ی «خاورمیانه» و جهان بر روایات مربوط به آخر الزمان، بیش از پیش آشکار می گردد. در این میان، وقایع کشور «عربستان» به دلیل اهمیت شهر «مکه» در مسئله ی ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) و تحرّکات وهّابی ها در قرن اخیر، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
نکته ی عجیب تر اینکه، حوادث سال های اخیر عربستان و به حکومت رسیدن پادشاه جدید این کشور، لزوم توجه ویژه به روایات آخرالزمانی درباره ی وضعیت «عربستان» را دو چندان می نماید.
ملک عبدالله بن عبدالعزیز در سال 1924 م. به دنیا آمد. پدر او ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود و مادرش فهده بنت عاصی نام داشتند. ملک عبدالله پنجمین پسر ملک عبدالعزیز بود که مطابق قانون اساسی «عربستان» پس از برادر ناتنی اش ملک فهد و هنگامی که 81 سال از عمرش می گذشت، بر سمند پادشاهی عربستان تکیه زد. از سال 2005 م. تاکنون، ملک عبدالله پادشاه عربستان است.
این مسئله که بعد از قرن ها، شخصی به اسم عبدالله، حکومت و سلطنت را در «حجاز» بر عهده گرفته است، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا همان گونه که ذکر کردیم، آخرین پادشاه مقتدر حجاز قبل از ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز عبدالله نام دارد. بنابراین احتمال دارد ملک عبدالله فعلی، همان عبدالله ذکر شده در روایات باشد. (البته فقط احتمال دارد؛ زیرا ممکن است در سال های آینده، افراد دیگری با نام عبدالله هم بر مسند قدرت در عربستان تکیه بزنند).
در روایات از اختلاف و کشمکش در آخرین خاندان پادشاهی حجاز در زمان نزدیک به ظهور سخن به میان آمده است. عجیب اینکه خاندان پادشاهی آل سعود نیز کم کم می رود تا شرایط ذکر شده در روایات را تجربه کند و دچار اختلافاتی در رأس حکومت شود. گرچه ملک عبدالله به دلیل به دست گیری عملی قدرت از سال 1996 م. تاکنون، توانسته است حکومت عربستان را با اقتدار حفظ نماید؛ اما وضعیت خاندان آل سعود بسیار شکننده است و بنابر نظر اکثر کارشناس مسائل سیاسی، در آینده ای نزدیک، خاندان آل سعود دچار بحران جدی در به دست گرفتن قدرت خواهد شد.
یکی از معضلات بزرگی که خاندان آل سعود در طیّ دهه های اخیر با آن روبه رو بوده است، این است که مطابق قانون اساسی کشور عربستان، تنها پسران ملک عبدالعزیز، حق دارند پادشاهی عربستان را به دست گیرند و بعد از مرگ یکی از پسران او، پسر دیگر عبدالعزیز باید پادشاهی «عربستان» را در دست گیرد. با توجه به اینکه پسران عبدالعزیز همگی مسن هستند، احتمال اینکه در طی مدت کوتاهی یکی پس از دیگری فوت نمایند و تمام پسران عبدالعزیز از بین بروند، زیاد است.
این مسئله حتّی در مورد انتخاب ملک عبدالله نیز مشکلاتی ایجاد کرده بود که در نهایت حل شد؛ اما این نگرانی را در بین مسئولان «عربستان» ایجاد کرد که پادشاه آینده نیز ممکن است به مشکل ملک عبدالله گرفتار شود.
جریان این مشکل از این قرار است که تمامی پسران عبدالعزیز که واجد شرایط پادشاهی هستند، حداقل 70 سال سن دارند و فاصله ی سنی این پسران نیز از یکدیگر بسیار کم است. برای مثال ملک عبدالله که بعد از برادرش ملک فهد به حکومت عربستان رسید، بنا به قولی تنها چند ماه و بنا به قول دیگری سه سال از فهد کوچک تر بود و فاصله ی سنی عبدالله با برادر کوچک ترش شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز نیز بسیار کم است. بنابراین این اختلافات سنی کم، خود از یک سو موجب اختلافات شدید بین ملک عبدالله و شاهزاده سلطان بر سر جانشینی ملک فهد شده بود؛ اما به هر حال به دلیل اینکه ملک عبدالله عملاً قدرت را از سال 1996 م. در دست داشت، مشکل چندانی در بحث جانشینی فهد، پیش نیامد؛ اما با توجه به اینکه ولیعهد کنونی عربستان؛ یعنی شاهزاده سلطان نیز در حدود 85 سال سن دارد و وضعیت سلامتی اش نیز نامناسب است، احتمال اینکه در طی سال های آینده فوت نماید، زیاد است. بقیه ی پسران عبدالعزیز نیز همگی مسن هستند و به احتمال زیاد تعداد زیادی از آنان در عرض چند سال آینده فوت خواهند کرد. بنابراین به زودی باید شاهد انتقال قدرت از پسران ملک عبدالعزیز به نوادگان عبدالعزیز باشیم که این مسئله نیز خود به زودی بحران ها واقعی و منازعات و اختلافات داخلی شدیدی را در خاندان آل سعود پدید خواهد آورد.
این مسئله حتی از چشم خبرنگار روزنامه ی مشهور «فیگارو» نیز دور نمانده و این خبرنگار در مقاله ای با عنوان «عربستان: آبستن اختلافات داخلی آل سعود» به آن اشاره کرده است. بدین ترتیب هیچ بعید نیست که پس از مرگ ملک عبدالله که در سنین کهولت و پیری به سر می برد، عربستان صحنه ی کشمکش و درگیری خاندان آل سعود شود. این مسئله با روایات اسلامی که درباره ی آخرین خاندان پادشاهی «حجاز» قبل از ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) بیان شده اند، مطابقت زیادی دارد؛ زیرا در یکی از روایات آمده است:

«... وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت باکسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت های چند ماهه و چند روزه شود...» (5)

بدین ترتیب همان گونه که بیان شد، به نظر می رسد که وضعیت خاندان پادشاهی آل سعود در «عربستان»، شباهت بسیار زیادی با آخرین خاندان پادشاهی «حجاز» در روایات مربوط به آخرالزمان دارد. گرچه این تطبیق قطعی و صددرصد نیست؛ اما توجه به آن و پی ریزی مناسبات سیاسی و نظامی شیعیان با عربستان بر پایه ی آن، خالی از اهمیت نیست. بدین صورت که با توجه به شباهت های یاد شده، شیعیان باید وضعیت داخلی خاندان پادشاهی عربستان را به دقت زیر نظر گیرند تا اختلاف ها و جنگ های داخلی این کشور در سال های آینده، گریبان گیر آنها نشود. از سوی دیگر، با مشاهده ی اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی عربستان، باید بیش از پیش احتمال نزدیکی ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) را داد و مطابق این احتمال، آمادگی ها را در جهت استقبال از آن حضرت و دوری از فتنه های آخرالزمان، افزایش داد.
البته لازم به ذکر است که واقعاً ممکن است ملک عبدالله، پادشاه کنونی عربستان و خاندان آل سعود (خاندان پادشاهی عربستان)، آخرین پادشاه و آخرین خاندان پادشاهی حجاز نباشند و در آینده نیز پادشاهان دیگری در عربستان حکم برانند؛ اما به هر حال نمی توان شباهت ملک عبدالله و خاندان آل سعود را با روایت های ذکر شده درباره ی آخرین خاندان پادشاهی حجاز، نادیده گرفت. بنابراین بهتر است که توجه ویژه ای به وضعیت عربستان سعودی در عصر حاضر داشته باشیم.
البته توجه ما به این مسئله، به معنای دخالت در امور داخلی عربستان نیست؛ بلکه تنها گوش به زنگ بودن و آمادگی در برابر فتنه های آخرالزمان مدّ نظر ما است. در روایات نیز تمام اتفاقات مربوط به اختلافات داخلی منطقه ی «حجاز» در زمان نزدیک به ظهور، تنها گریبان گیر خاندان پادشاهی حجاز و ستمگران این سرزمین خواهد شد و شیعیان و سایر مسلمانان آزاده ی این خطه، تحت تأثیر این فتنه ها قرار نخواهند گرفت. بلکه اینان در کمال سلامت و آمادگی، مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در حرکت جهانی شان یاری می نمایند. درباره ی اینکه اختلافات داخلی بر سر قدرت در «عربستان»، تنها گریبان گیر ظالمان این سرزمین می شود، روایتی از امیرمؤمنان، حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است. ایشان می فرمایند:

«برای قیام قائم نشانه ها و علامت هایی است: نخست محاصره ی کوفه به وسیله ی کمین و خندق و به اهتزاز در آمدن درفش ها پیرامون مسجد بزرگتر. در این پیکار، قاتل و مقتول هر دو در آتش دوزخند...» (6)

طبق نظر علما از جمله حجت الاسلام کورانی، مراد از مسجد بزرگ تر «مسجد الحرام» است، نه «مسجد کوفه» و درفش های مخالف در «مکه» و حجاز با یکدیگر درگیر می شود و پرچم حقی میان آنها وجود ندارد. (7)
از روایت بالا می توان دریافت که فتنه های پیش آمده در حجاز بر سر به دست گیری قدرت، تنها در میان ستمکاران و گروه های اهل باطل پدید خواهد آمد. با توجه به نفوذ وهابیت در شبه جزیره ی عربستان طی قرون اخیر مفهوم روایت یاد شده، بهتر قابل درک است؛ زیرا با توجه به باطل بودن فرقه ی وهابیت و نفوذ فراوان این فرقه در بین مردم عربستان، می توان دریافت که احتمالاً مقصود امیرمؤمنان (علیه السلام) از درگیری های حجاز، درگیری بین بزرگان آل سعود و طرفدارانشان است (که عمدتاً وهابی هستند). با توجه به فرمایش معصومان (علیه السلام) از جمله روایت فوق از امیرمؤمنان (علیه السلام) می توان دریافت که به امید خدا شیعیان و سایر برادران اهل تسنن آزاده ی عربستان که گرفتار فتنه ی وهابیت نشده اند، در این فتنه ی بزرگ نیز آسیبی نخواهند دید.
روایتی را از یک کتاب عربی به نام «مائتان و خمسون علامه حتی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)» (8) بیان می کنیم که در صورت صحت آن، اطلاعات بسیار ارزشمندی را درباره ی وضعیت «عربستان» در نزدیکی زمان ظهور به دست می دهد. (9) در صفحه ی 122 این کتاب، حدیثی از حضرت محمد (ص) بیان شده است که به قرار زیر است: (10)

«عن مسند احمد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینیه شیئاً، یخلفه أخ له إسمه عبدالله، ویل لشعیتنا منع؛ اعادها ثلاثاً: بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجه؛ (11)

از مسند احمد از پیامبر (ص) نقل شده است: «مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم حیوان است؛ هنگامی که او را از دور بینی، تصور می کنی که در چشمش انحراف وجود دارد و هنگامی که به او نزدیک می شوی، در چشمش چیزی نمی بینی؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است، خلافت می نماید؛ وای بر شیعه ی ما از او... سپس سه مرتبه تکرار کردند: خبر مرگش را به من بشارت دهید تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم.»
شایان ذکر است که در کتاب یاد شده درباره ی این حدیث گفته شده: «هذا الخبر نقله إلیَّ أحد الفضلاء المطلعین؛ این خبر را یکی از انسان های فاضل و مطّلع برایم نقل کرده است.»
در صورتی که حدیث ذکر شده، حدیثی معتبر باشد و دقیقاً به همین شکل که بیان شد، در منبع اصلی اش نیز به همین ترتیب ذکر شده باشد، اطلاعات ارزشمندی را می توان از دل این روایت استخراج کرد. به طور مثال روایت ذکر می کند که در «حجازب شخصی که نامش همچون نام حیوان است، حکومت را به دست می گیرد؛ نکته ی عجیب اینکه پادشاه سابق «عربستان»؛ یعنی ملک فهد که تا قبل از سال 1382 ه‍.ش. یا سال 2005 م. سلطنت عربستان را به عهده داشت، انطابق بسیار زیادی با این بخش از روایت دارد؛ چرا که کلمه ی فهد در فرهنگ لغت عربی، به معنای یوزپلنگ است. (12)
عجیب تر اینکه روایت فرمودند: بعد از پادشاهی که نامش همچون حیوان است، برادرش عبدالله به پادشاهی می رسد. در عربستان کنونی نیز ملک عبدالله که برادر ملک فهد (فهد: یوزپلنگ) است، سلطنت را از سال 2005 م. و به دنبال فوت ملک فهد به عهده گرفته است. روایت ذکر شده در ادامه باین می دارد: «ویل لشیعتنا منه؛ وای بر شیعه ی ما از او». اما آیا ملک عبدالله سزاوار چنین توصیفی است؟
اگرچه در ماه های اول سلطنت ملک عبدالله بیان می شد که وی شخص معتدل و میانه رویی است و با ملک فهد که در زمان او حجاج شیعه در روز برائت از مشرکان به خاک و خون کشیده شدد، تفاوت دارد؛ اما گذشت زمان ثابت کرد که نه تنها خطر او برای شیعیان و سایر مسلمانان آزاده از ملک فهد کمتر نیست؛ بلکه ملک عبدالله به مراتب خطرناک تر بوده است.
با آنکه ملک عبدالله در طیّ سال های حکومتش تلاش نمود تا در ظاهر و در جریان مناسبات سیاسی با کشورهای منطقه، خود را فردی صلح طلب معرفی نماید؛ اما شواهد امر دقیقاً خلاف این نکته را ثابت کرده است؛ به طوری که از زمان آغاز رسمی سلطنت ملک عبدالله، حملات گروه های تکفیری تحت حمایت «عربستان» به شیعیان «عراق»، افزایش یافت و حتی هتک حرمت این گروه های تکفیری به «عتبات عالیات» و حرم ائمه (علیه السلام) در «عراق» بیشتر شد. از زمان آغاز سلطنت ملک عبدالله، مفتیان وهابی «عربستان» که تحت حمایت کامل خاندان آل سعود بوده و هستند، فتواهای بی شرمانه ای صادر نمودند که این فتواها به دست گروه های تکفیری عراقی تحت حمایت دولت عربستان سعودی اجرا و منجر به کشتارهای هر روزه ی شیعیان عراقی و انهدام زیارتگاه های معصومان (علیهم السلام) شد. علاوه بر این ملک عبدالله ارتباط بسیار قوی با «آمریکا» و اسرائیل برقرار نموده و بدین ترتیب به مسلمانان خیانت کرده است. این ارتباط تا بدانجا بوده که سران سعودی در زمان سلطنت ملک عبدالله، با جرج بوش رقص شمشیر و می گساری نمودند.
همچنین فارهای زیادی بر حجاج ایرانی به حدی بوده است که برخی از علما از جمله آیت الله مکارم شیرازی، بحث احتمال تحریم حج عمره را مطرح نمودند.
یکی از آخرین شاهکارهای ملک عبدالله در خیانت به شیعیان، دست داشتن دستگاه های اطلاعاتی عربستان سعودی به همراه دستگاه اطلاعاتی کشور خائن «اردن» در ترور شهید حاج عماد مُغْنیه بود که این مسئله خود یکی از ننگین ترین جنایات ملک عبدالله است.
جنایات دیگر این رژیم در سال های 1387 و 1388 ه‍.ش. در شهر مقدس «مدینه» به دست دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی عربستان و نیز نیروهای افراطی وهابی موسوم به نیروهای امر به معروف و نهی از منکر وابسته به دولت عربستان انجام شد و در طی آنها تعداد زیادی از شیعیان به شهادت رسیدند و تعداد دیگری نیز زخمی شدند. با توجه به مسائل گفته شده، به راحتی می توان دریافت که عبارت «ویل لشیعتنا منه» در روایت ذکر شده، کاملاً برازنده ی ملک عبدالله است.

پی نوشت ها :

1. عصر ظهور، مترجم: مهدی حقّی، صص 219، 220 و 221.
2. بحارالأنوار، ج 52، ص 157؛ عصر ظهور، صص 268.
3. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، صص 267 و 268.
4. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، ص 266.
5. بحارالأنوار، ج 52، ص 210؛ عصر ظهور، ص 266.
6. بحارالأنوار، ج 52، ص 273؛ عصر ظهور، ص 268.
7. عصر ظهور، ص 268.
8. حسنی طباطبایی، سید محمّدعلی، مائتان و خمسون علامه حتّی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) «دویست و پنجاه علامت تا زمان ظهور امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)».
9. http://www.noaim.net/vb/showthread.php?t=19569
http://www.aljnan.net/forum/showthread.php?t=964
http://www.waffaa.net/vb/showthread.php?t=5623
http://www.sharq1.com/vb/showthread.php?p=38668
مائتان و خمسون علامه حتّی ظهور الامام المهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)، ص 122.
10. همان، ص 122.
11. همان.
12. انطون الیاس، فرهنگ نوین عربی - فارسی، مترجم: سید مصطفی طباطبایی، ص 515.
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%AF

منبع مقاله : 
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم

تعداد بازدید از این مطلب: 89
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


آخرین جنایت ال ابوسفیان

  آخرین جنایت ال ابوسفیان

در طول تاریخ بیشترین، گسترده ترین و فاجعه آمیزترین تهاجم به سرزمین وحی توسط آل ابی سفیان تحقق یافته است. خاندان ابوسفیان که در آیات نورانی «قرآن» از آن به شجره ی ملعونه (1) تعبیر شده، پلیدترین خاندان در تاریخ اسلام است که برای بررسی جنایت های آنها به تدوین دائره المعارف بزرگی در ده ها مجلد نیاز است. در این نوشتار فقط به یک حدیث از رئیس مذهب، امام صادق (علیه السلام) بسنده می کنیم که فرمودند:

«ما و آل ابی سفیان برای خدا با یکدیگر دشمنی ورزیدم، ما گفتیم: خدا راست گفته، آنها گفتند: خدا دروغ گفته. ابوسفیان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جنگید؛ معاویه با امیرمؤمنان (علیه السلام) جنگید؛ یزید با امام حسین (علیه السلام) جنگید و سفیانی با قائم (علیه السلام) می جنگد». (2)

و اینک در آغاز به سپاهیانی که از سوی خاندان ابی سفیان به سوی سرزمین وحی گسیل خواهند شد، اشاره ای می کنیم و سپس به کارنامه ی سیاه سپاه سفیانی می پردازیم.

1ـ پیشینه ی مقابله ی آل ابوسفیان با اسلام

الف) جنگ بدر

نخستین سپاهی که با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسماً وارد جنگ شد، سپاه قریش است که ابوسفیان آن را رهبری کرد. این سپاه از «مکه ی معظمه» برای نبرد با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کرد، در سرزمین «بدر» با مسلمانان جنگید و متحمل هفتاد کشته و هفتاد اسیر شد و به مکه بازگشت. (3)

ب) جنگ احد

دومین سپاه را نیز ابوسفیان رهبری کرده است. این سپاه در «سرزمین احد» نبرد سختی با مسلمانان نمود که طی آن حضرت حمزه، سیدالشهداء به شهادت رسید و هند (همسر ابوسفیان) پیکر پاکش را مُثله کرد، جگرش را درآورد، به دندان گرفت و به این سبب به هند جگر خواره شهرت یافت. (4)

ج) جنگ احزاب

رهبری سومین سپاه نیز به دست ابوسفیان بود. وی با یک سپاه ده هزار نفری از مکه حرکت کرد، با یهود هم پیمان شد و جنگ احزاب را به وجود آورد. آیات نورانی «سوره ی احزاب» در همین زمینه نازل گردید. این جنگ به دلیل حفر خندق به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در اطراف «مدینه»، به جنگ خندق مشهور شد. (5) در فتح مکه، ابوسفیان ظاهراً اسلام را پذیرفت، ولی همواره سخنان کفر آمیز بر زبانش جاری می شد و همواره بت هایش را در جعبه ای محافظت می کرد. (6)
اینها سپاهیانی بودند که ابوسفیان شخصاً آنها را رهبری کرده؛ اما از سپاهیانی که فرزندش معاویه رهبری نمود نیز یک نمونه ذکر می کنیم.

د) تهاجم گسترده ی بُسْرِ بن اَرطاه به سرزمین وحی

گذشته از جنگ صفین که بیش از 70 هزار نفر از مسلمانان در آن کشته شدند، معاویه، بسر بن ارطاه را با سپاه خون آشامی به سوی «مکه» و «مدینه» گسل کرد و به او فرمان داد که به مکه، مدینه و «یمن» برود، هر کس را که پیرو امیرمؤمنان (علیه السلام) باشد، از دم تیغ بگذراند، به ویژه در مورد اهالی مکه و مدینه توصیه کرد که آنها را به شدت بترساند. پس او وارد مدینه شد، خانه ها را طعمه ی حریق نمود، به نسل کشی شیعیان پرداخت و بیش از 30 هزار نفر از مسلمانان و اهل ذمه را در این مسیر از دم شمشیر گذرانید. (7)

ه‍) فاجعه ی حَرّه

بعد از معاویه، پسرش یزید نیز راه پدر را در پیش گرفت. وی مرد خون آشامی چون مسلم بن عُقبه را در رأس یک سپاه دوازده هزار نفری به سوی مدینه گسیل داشت و به او فرمان داد که به کسی رحم نکند و سه روز مدینه را قتل عام کند. (8) در این فاجعه ی جان گداز که به واقعه ی حره معروف است، 44 تن از بزرگان اصحاب (9) و 700 تن از حاملان «قرآن» کشته شدند و به حریم هزار دوشیزه تجاوز گردید. (10)

و) تهاجم به حریم کعبه

سپاهیان یزید که برای دستگیر کردن عبدالله بن زبیر به مکه اعزام شده بودند، با منجنیق «کعبه» را سنگ باران کردند، در این هنگام کعبه آتش گرفت و آنچه در کعبه بود، طعمه ی حریق شد. (11)

ز) سپاه سفیانی

آخرین تهاجم به سرزمین وحی به فرمان عثمان بن عنبسه، خون آشام ترین انسان روی زمین، از تبار ابوسفیان، در هنگامه ی ظهور حضرت ولی عصر (عج) انجام می شود و خروج سفیانی یکی از نشانه های حتمی ظهور است. اینک شرحی فشرده درباره ی این جنایت هولناک می دهیم.

2ـ فرجام سفیانی در حجاز

واقعه ی حرّه که یک سال پس از حادثه ی کربلا به فرمان یزید در «حره» یکی از محلات «مدینه» رخ داد، به قدری فجیع و شرم آور است که هیچ مورخی به خود اجازه نداده که مشروح آن را به تصویر بکشد. فاجعه ای که توسط سپاه سفیانی در مدینه ی منوره رخ خواهد داد، با واقعه ی حره مقایسه شده و چنین آمده است:

«در این فاجعه جنایاتی رخ می دهد که واقعه ی حره در مقایسه با آن، جز یک ضربه ی شلاق به شمار نمی آید». (12)

سفیانی به فرمانده ی این سپاه دستور می دهد که هر فردی از بنی هاشم را پیدا می کنند از دم شمشیر بگذرانند، حتی کودکان و زنان باردار را. (13)
سپاه سفیانی سه شبانه روز مدینه را قتل و غارت می کنند، حتی یک نفر از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را زنده نمی گذارند، آنگاه برای کشتن حجت خدا، مدینه را به قصد «مکه» ترک می کنند. (14) آنها از مدینه بیرون می روند و به «وادی بیداء» می رسند، در آنجا به قدرت پروردگار زمین دهان باز می کند، همه ی آنها را در کام خود فرو می برد. این حادثه در احادیث به: «خسفِ سرزمین بیداء» شهرت یافته و به همین دلیل به عنوان یکی از علائم حتمی ظهور به شمار آمده است.

الف) واقعه ی خَسف بَیداء

خسف در لغت به معنای فروریختن چیزی در زمین است، اگر چیزی در زمین فرو رود و در آن ناپدید شود، از آن به عنوان خسف تعبیر می کنند. (15) اگر چاهی فرو ریزد و آبش ناپدید شود، به آن نیز خسف گویند. (16) «قرآن کریم» درباره ی قارون و گنج او که به فرمان خدا در زمین فرو رفت، واژه ی خسف را به کار برده است. (17) اگر چیزی در اثر زلزله، سیل، طوفان، موشک، بمباران و مانند آنها در زمین فرو رود، یا زیر آوار بماند، به آن نیز خسف گویند. (18)
بیداء نیز در لغت به معنای دشت هموار، بی آب و علف و خالی از سکنه هم نامی محلی در میان «مکه» و «مدینه» است. (19) در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:

«چون [سپاه سفیانی] به سرزمین بیداء، در «ذوالحُلَیفه» رسیدند، در کام زمین فرو می روند». (20) ذُوالحُلَیفه بیشتر به نام «مسجد شجره» یا «آبار علی (علیه السلام)» مشهور است.

از ابن مسعود نقل شده که سپاه سفیانی در میان «جَماوَین»خسف می شوند. (21) یاقوت گفته: «جماوین» دو رشته کوه کم ارتفاع در سمت راست رهگذری است که از مدینه عازم مکه معظمه است و فاصله ی آنها تا مدینه سه میل است. (22)
هنگامی که حاجیان از مدینه ی منوره به سوی مسجد شجره حرکت می کنند، در مسیر خود با تابلوی «البیداء» رو به رو می شوند و از اینجا معلوم می شود که این منطقه در طول زمان به همین نام معروف بوده است.

ب) زمان وقوع خسف

از نکات مهمی که کمتر به آن توجه می شود، فرق ظهور با قیام است، به این معنی که بر اساس روایات فراوان در شب بیست و سه ماه (23) رمضان ندای آسمانی از ظهور موفور السرور حضرت بقیه الله (علیه السلام) خبر می دهد و در روز دهم محرم قیام جهانی آن حضرت آغاز می شود. بنابراین، بین ظهور و قیام حضرت سه ماه و هفده روز فاصله است که در این فاصله، حضرت دست به شمشیر نمی برد؛ بلکه فقط اطلاع رسانی می کند.
براساس روایات فراوان، خروج سفیانی پیش از ظهور است، هنگامی که او بر سه کشور «سوریه»، «اردن» و «فلسطین» سیطره پیدا می کند، دقیقاً هشت ماه بعد، حضرت ظهور می کند، ولی مدت حکومت او را در احادیث نُه ماه بیان فرموده اند. (24) از بررسی روایات به این نتیجه می رسیم که خسف بیداء حدوداً یک ماه بعد از ظهور اتفاق خواهد افتاد.
بر این اساس، خروج سفیانی و قیام یمانی پیش از ظهور؛ بانگ آسمانی در شب ظهور؛ خسف بیداء و قتل نفس زکیه بعد از ظهور و پیش از قیام جهانی آن حضرت رخ خواهد داد. بنابراین، سه نشانه ی نخستین از نشانه های ظهور و دو نشانه ی آخری از نشانه های قیام است.

ج) حتمی بودن خسف بیداء

مرحوم کلینی با سند معتبر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند:

«پیش از قیام قائم (علیه السلام) پنج نشانه است: بانگ آسمانی، خروج سفیانی، خسف بیداء، قتل نفس زکیه و قیام یمانی». عُمَر بن حَنظله پرسید: اگر پیش از پدیدار شدن این نشانه، یکی از اهل بیت شما خروج کند، آیا ما نیز همراه او خروج کنیم؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «نه». (25) شیخ صدوق با سند صحیح این پنج مورد را از امام صادق (علیه السلام) روایت و بر حتمی بودن آنها تأکید فرموده است. (26) شیخ مفید علاوه بر خسف بیداء، از دو خسف دیگر در شرق و غرب سخن گفته (27) است؛ اما تنها خسف بیداء از نشانه های حتمی است.

د) جایگاه خسف بیداء در قرآن

در «قرآن کریم» در دو مورد از خسف بیداء گفت و گو شده:

1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَى‏ أَدْبَارِهَا؛

ای کسانی که کتاب داده شده اید، به آنچه فرو فرستادیم و خود تصدیق کننده ی کتابی است که در نزد شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه بر چهره هایی بزنیم و آنها را به پشت سرشان برگردانیم». (28)
در احادیث فراوان در توضیح این آیه ی شریف آمده است که:

«چون سپاه سفیانی، به سرزمین بیداء برسند، منادی آسمانی ندا سر می دهد: «یا بیداء! أبیدی بالقوم؛ ای سرزمین بیداء! این گروه را در کام خود فرو ببر». پس زمین دهان باز کرده، آنها را در کام خود فرومی برد، به جز دو تن، که از قبیله ی کلب هستند و خداوند صورت آنها را به پشت سرشان برمی گرداند و این است معنای آیه ی شریف «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ...». (29)

این حدیث به همین تعبیر در کتب عامه نیز آمده است. (30)
ثعلبی از مُبَرَّد نقل کرده که گفت:

«این تهدید الهی تاکنون واقع نشده؛ ولی به حال خود باقی است و پیش از رستاخیز، با مَسْخْ شدن افرادی و برگشتن صورتشان به پشت سرشان تحقق پیدا می کند». (31)

2. «وَلَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ؛ (32)

اگر آنان را مشاهده کنی که دچار وحشت شده و رهایی نیابند، بلکه از مکان نزدیک گرفتار می شوند».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر این آیه فرمودند:

«آنگاه به قصد «مکه» حرکت می کنند، چون به «سرزمین بیداء» برسند، خداوند جبرئیل را می فرستد، جبرئیل با پای خود بر زمین می زند، خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد، دو تن از قبیله ی جُهَینه برای بشارت و هشدار زنده می مانند». (33)

امیرمؤمنان (علیه السلام) در همین زمینه فرمودند:

«آنگاه لشکری جرار به «مدینه» گسیل می دارد، چون به سرزمین بیداء می رسند، خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد». (34)

امام باقر (علیه السلام) در تفسیر «فزعوا» فرمودند: «وحشت آنها از بانگ آسمانی است» و در تفسیر «اُخذوا من مکانٍ قریبٍ» فرمودند: «از زیر پاهایشان در کام زمین فرو می روند». (35) امام سجاد (علیه السلام) نیز در این باره فرمودند: «منظور سپاه بیداء است که از زیر پاهایشان گرفته می شوند». (36)

ه‍) ویژگی های سپاه سفیانی

تعداد سپاهیان سفیانی به صورت های مختلف نقل شده، در حدیثی 80 هزار نفر، (37) در حدیثی 70 هزار نفر (38) و در حدیثی 30 هزار نفر آمده است. (39)
در بیشتر روایات هدف از این لشکرکشی را پیکار با حجت پروردگار بیان فرمودند، (40) ولی در حدیثی از ابن عباس با هدف تخریب «خانه ی خدا» روایت شده است. (41)
تعداد کسانی که در این حادثه زنده می مانند و گزارش می دهند، در احادیث یک نفر، (42) دو نفر (43) و سه نفر ذکر شده است (44) و اسامی آنها: بشیر و نذیر، (45) وتر و وتَیر، (46) وبر و وبیر آمده است. (47) به هر تقدیر صورتشان به پشت سرشان برمی گردد و گزارش این صحنه ی تاریخی را به همگان می رسانند. (48)
از بررسی روایات، به این نتیجه می رسیم که این رویداد تاریخی به فرمان حق تعالی و به صورت اعجازآمیز تحقق می یابد، ولی اگر کسی بگوید که این حادثه در اثر زلزله، طوفان، رانش زمین، بمباران و موشک باران رخ می دهد، باز هم این ویژگی که گزارشگران آن صورتشان به پشت سرشان برمی گردد، آن را از همه ی حوادث طبیعی ممتاز می کند که بشارت ظهور قریب الوقوع حضرت بقیه الله (علیه السلام) خواهد بود، چنان که در حدیث شریف آمده است:

«إذا خسف بجیش البیداء فهو علامه خروج المهدی؛ هنگامی که سپاه بیداء در زمین فرو روند، آن نشانه ی خروج حضرت مهدی (علیه السلام) است». (49)

در پایان یادآوری این نکته لازم است که داستان خسف سپاه سفیانی ریشه ی قرآنی دارد، احادیث صحیحی بر آن دلالت می کند و احادیث درباره ی آن به حد تواتر رسیده، چنان که برخی از محدثان عامه نیز به آن تصریح کرده اند. (50)

پی نوشت ها :

1. سوره ی اسراء (17)، آیه ی 60.
2. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 346.
3. واقدی، المغازی، ج 1، صص 19 و 172.
4. همان، صص 199 و 334.
5. همان، ج 2، صص 440 و 531.
6. ابن هشام، السیره النبویه، ج 5، ص 112.
7. ثقفی، الغارات، ج 2، صص 591 و 663.
8. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 25.
9. عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 192.
10. تاریخ اسلام، ج 5، ص 25.
11. همان، ص 34.
12. نعیم بن حماد، الفتن، ج 1، ص 326، ح 932.
13. همان، ح 931.
14. حاکم، مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 429.
15. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 91.
16. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 180.
17. سوره ی قصص (28)، آیه ی 81.
18.کامل سلیمان، روزگار رهایی، ترجمه ی علی اکبر مهدی پور، ج 2، ص 854.
19. ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 548.
20. متقی هندی، البرهان، ص 116، ح 17.
21. نعیم بن حماد، الفتن، ج 1، ص 229، ح 940.
22. یاقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 158.
23. شیخ طوسی، الغیبه، ص 452.
24. نعمانی، الغیبه، صص 299 و 306.
25. الکافی، ج 8، ص 258.
26. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 650، ب 57، ح 7.
27. الارشاد، ج 2، ص 368.
28. سوره ی نساء (4)، آیه ی 47.
29. عیاشی، التفسیر، ج 1، ص 402، ح 990.
30. سلمی، عقد الدرر، ص 89.
31. ثعلبی، الکشف و البیان، ج 3، ص 324.
32. سوره ی سبا (34)، آیه ی 51.
33.طبری، جامع البیان، ج 22، ص 73.
34. نعمانی، الغیبه، ص 305، ب 18، ح 14.
35. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 205.
36. ابوحمزه ی ثمالی، تفسیر القرآن کریم، ص 274.
37. زمخشری، تفسیر کشاف، ج 3، ص 592.
38. عقدالدرر، ص 79.
39. همان، ص 81.
40. حاکم، مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 429.
41. تفسیر کشاف، ج 3، ص 592.
42. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 159.
43. عیاشی، التفسیر، ج 2، ص 195.
44. نعمانی، الغیبه، ص 280.
45. سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 67.
46. عیاشی، همان.
47. نعیم بن حماد، الفتن، ج 1، ص 329، ح 941.
48. همان، صص 329، 331، ح 941 و 949.
49. سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص 161، ح 210.
50. متقی هندی، البرهان، ص 112.

منبع مقاله : 
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم
تعداد بازدید از این مطلب: 82
موضوعات مرتبط: عصر ظهور , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود